#لرد_سوداگران_پارت_90


_برا امنیت

_خونه من از هرجا فکر کنی مطمئن تره

_خیلی مراقب دخترا باش خواهش میکنم تنها یادگاریای خواهرمن

_باشه

وندا: میخام خونه رو بفروشم

داشت غیر مستقیم با من حرف میزد ولی بروی خودم نیوردم ،با عصبانیت لیوان رو میز کوبید. هه عمرا بتونی اعصابم و متشنج کنی

تا بعد صرف شام کسی با من صحبت نکرد منم حوصله بحث با کسی و نداشتم برای همین تو حرفاشون شرکت نکردم بیشتر خانمها در حال صحبت بودن هر از گاهی سنگینی نگاهی رو از طرفشون حس میکردم ولی بروی خودم نیوردم

چشمام داشت گرم میشد که محمود بلند شد که عزم رفتن بگیره، دستم همونطور رو چشمام بود که گفتم

_میموندین حالا

محمود:نه دیگه توم خیلی خسته ای، مشخصه حال خوبی نداری

سرم و بلند کردم که دیدم خانمها درحال گریه کردن و ویدا تو بغل مادربزرگش گم شده ،از نظرم خیلی مسخره بود این رفتار حالا خوبه عروسی نیست وگرنه کلا میذاشتم میرفتم

_مراقب خودت و اطراف باش، محمود

_تو که به پا واسه منم گذاشتی

_احتیاط خوبه

_نه برا یه مرد ریسک پذیر

تا دم در بدرقشون کردم و بعد خدافظ سرسری به سمت اتاقم رفتم ،تنها چیزی که نیاز داشتم استراحت بود


romangram.com | @romangram_com