#لرد_سوداگران_پارت_64
_یزدان دهنم و سرویس کردی ببند دیگه
در و که باز کرد کیوان اومد داخل ،یعنی گوش وایساده بود! منتظر نگاهش کردم که سریع به حرف اومد
_ببخشید خاستم در بزنم که پرهام در و باز کرد ،ما داریم میریم بیمارستان اقای صالحی گفتن بیام صداتون کنم شماهم بیایید
همراه پسرا رفتم پایین ته بندی کردیم و سریع سوار شدیم سرتیپ خیلی نگران بود این و از روی رنگ پریدشون میفهمیدم ولی نمیدونستم از نگرانی برای ویداست یا اتفاقی افتاده کلا .وقتی رسیدیم متوجه شدم کلینیک خصوصیه نه بیمارستان ،دنبال بقیه با ارامش به سمت داخل میرفتیم که ون مشکی اونور خیابون نظرم و جلب کرد شیشهاش دودی بود این باعث بیشتر شدن شکم میشد نزدیک یزدان شدم
_یزدان خوب گوش بده رفتیم داخل راه خروجی پیدا کن، که از این دری که میریم تو نباشه یه جوری بیا محوطه رو چک کن حس میکنم داره اتفاقایی میوفته چون میدونم سرتیپ رو تهدید کردن پس، خیلی عادی وقتی رفتیم داخل از ما جدا شو
سرش و اروم تکون داد و کمی ازم فاصله گرفت از در که وارد شدیم نسبت به بقیه عقبتر بودیم یزدان سریع تغییر مسیر داد و به سمت پله های اضطراری رفت. پرهام بهم اشاره کرد فقط سرم و براش تکون دادم ،بقیه به ما توجه نمیکردن
پشت در اتاق عمل نشستیم تا ببینیم چه اتفاقی میوفته، مردی روبه رومون نشسته بود صورت خیلی خشکی داشت و با ارامش پاهاش و تکون میداد ندیده بودم کسی پشت در اتاق عمل اینطوری باشه بهش دقت کردم سرش کچل بود تیشرت زرد رنگی تنش بود که به عضلهاش چسبیده بود با صدای پرستار برگشت سمتش که خالکوبی بارکدش و رو گردنش دیدم ، پس حدسم درست بود قراره اتفاقی بیوفته
_پرهام حالت خوبه؟چرا انقدر بهم ریختی بلند شو بریم دستشویی
پرهام سریع دستشو رو شکمش گذاشت و به کمکم بلند شد
کیان:بچها چیشده؟
_هیچی ما چند لحظه میریم، پرهام آبی به دستو صورتش بزنه فکر کنم غذا دیشب بهش نساخته
اون مرد کچل روبه رومون زیر چشمی نگاهمون میکرد و با دقت گوش میداد از اینکه دیگه پاش و تکون نمیداد متوجه شدم حواسش درگیره
به سمت پرستاری رفتم که با همون مرد کچل حرف میزد
_ببخشید خانم دستشویی کجاست؟
زن با نگاه تیزی من و از نظر گذروند و به پشتم نگاه کرد چند لحظه مکثش بهم فهموند که این پرستار هم جزوه گروهشونه
_از اون طرفه فقط داریم تعمیرات میکنیم زیاد لفتش ندید
romangram.com | @romangram_com