#لرد_سوداگران_پارت_62


تنم از کلمه ای که گفت به لرزش افتاد

_نمیخام درموردش چیزی بدونم

_ولی مجبوری که بشنوی

سکوت کردم و خیره موندم به صورت جوونش که انگار خودم بودم با تفاوت رنگ چشمامون

_وقتی پدرت به درجه ای رسید که بتونه باهامون بیاد تو عملیاتا ما متوجه شدیم که پدرت یه نفوذیه ،دقیقا همون اشتباهی که تو کردی ولی تو خودی بودی، لو رفتیم و خیلیا کشته شدن ما متوجه شدیم که تو گروهمون خورده شیشه خیلیه ،میدونم بهت خیلی سخت گذشته میدونم کجا بردتت میدونم که زجر کشیدی مرداس ،به اینا نگاه کن اینا تموم کسایین که تو اون عملیات کشته شدن بخاطر پدرت،فقط تو قربانیش نبودی

همینطور میزد جلوتر بچها رو که دیدم حس بدی به وجودم سرازیر شد دستم و رو عکسشون گذاشتم

_میبینی همشون رفتن مرداس همشون برای هیچی ،وقتی تو استعفا دادی همه چی به حال خودش رها شد خیلیایی که رو کار اومدن ادمای همونان تونستن خیلی مقاما رو بدست بیارن ،ماهاست که تهدید برام میاد که اگر منم استعفا ندم مجبور میشن خانوادم و از بین ببرن ،میدونی زن دوم کیوان کی بوده؟ میدونم که زرنگ تر از این حرفایی که باور کنی من فقط برای این بهت بگم ازدواج کن که دیگه قاتل نباشی ،نه خوب میدونی که نمیتونی و منم اینو بهتر از هر کسی میدونم تو اون ازمایشگاه احساساتت و کشتن،نگرانم پسرم نگرانم نه نگران کیوان و برادرش که نمیدونستم چیکارن نگران خودمم نیستم به اندازه کافی عمر کردم محمود هم وضعیتش بهتره ولی نمیخام جون ویدا و وندا بخطر بیوفته،تنها کسایی که به ذهنم اومدن تو و پرهامید

پس همونطور که فکرشو میکردم سرتیپ هدفش حفاظت از نوهاشه ولی من بهش حق میدادم شاید یکی از خودشون فقط میتونه که از این ادما حفاظت کنه

_من میتونم از اونا حفاظت کنم بدون اینکه

_نه مرداس تو متوجه نیستی ،باید قبول کنی پسر میفهمی بایدیه

نمیخاستم که خواهش این مرد رو بشنوم، انقدری در حقم محبت کرده بود که نتونم قبول نکنم، برام مهم نبود فقط حکم حفاظت رو ازشون داشتم نه اینکه بخام حکم شوهر رو داشته باشم ،دستم و روی دستش گذاشتم و فشار دادم ،لبخندی از سر رضایت زد و بلند شد

وقتی برگشتم تو اتاقی که بهم داده بودن دیدم پرهام نشسته رو تخت ،یزدان هم سرگردون داره اتاق و متر میکنه

_چتونه

پرهام:مرداس چیشد؟سرتیپ چیکارت داشت؟

یزدان:حس در خطر بودن میکنم بدجوری مرداس تو گل گیر کردیم مرد ،اینا ازمون چی میخان؟

_چیز خاصی نمیخاد مدتی اینجا میمونیم ویدا که حالش خوب شد، عقدش میکنم برمیگردیم تهران


romangram.com | @romangram_com