#لرد_سوداگران_پارت_60


جر و بحثشون داشت بالا میگرفت که دستم و رو میز کوبیدم با وحشت برگشتن سمتم به تکه های خورد شده گلدون خیره شدم

_اعصابم به اندازه کافی بهم ریختس برید بیرون نمیخام ببینمتون

یزدان خاست شروع کنه که با اعصاب بهم ریخته بهش خیره شدم کشش این و نداشتم که تحملشون کنم پرهام سریع بلند شد و یزدان و دنبال خودش کشید ،به تخت نگاهی انداختم ممکن نبود رو این دراز بکشم سرم تیر میکشید و این سردرد برام عجیب بود چون من ذاتا خونسرد بودم ،چمدونم و با یه لگد محکم پرت کردم سمت دیوار ،نفسام نامرتب و تند بود و این بیشتر عذابم میداد ،سگک کمربندم و باز کردم دور مچم یه بار پیچیدم چشمام و بستم ،بی هدف رو هوا چرخوندمش و زدمش به دیوار ،صدای عجیبی داد ،صدای جیغ یه زن

با بهت به دیوار نگاه کردم بار دیگه امتحانش کردم اینبار لرزش جیغ زن باعث شد زانوهام شل بشه .سرم و کوبیدم به دیوار نه الان نه ،این خاطرات الان نباید یادم بیاد نه ،من اون مرد نیستم نه نیستم رو به دیوار بلند داد زدم

_من باباممممممممممم نیستم

انقدر بلند بود صدام که تو گوش خودمم اکو شد

در با صدای بلندی باز شد و متقابلش صدای نگران سرتیپ بود که میومد

_مرداس پسرم چیشده؟

_تنهام بذارید

رفتنش باعث شد به ارامش خاطر برسم که تنهام حسی که همیشه تنها همدم من بود و هست

تا شب همونجا کنار دیوار نشسته بودم و به کلت خوش دستم نگاه میکردم که خودم با ابزار خراشش داده بودم، هدیه ای بود از طرف پدر مادرم که اوایل خوشحال شده بود که دخترش پسری داره ولی خیلی زود مامانم و رها کردن تا به دست مردی که شوهرشه به قتل برسه ،با حرکت انگشتام نرم قلش میدادم و به برقی که ازش ساطع میشد نگاه میکردم ،صدای تقه در توجهم و جلب کرد

_بله

در کمی باز شد چهره ی محمود و تونستم تشخیص بدم تو تاریکی

_مرداس چرا چراغ و روشن نکردی گفتم شاید خوابیدی

_چیزی میخوای

نفس عمیق و طولانی کشید کنار در وایساده بود و تکون نمیخورد کلافه انگشتام و بین موهام کشیدم و به کلتم دوباره خیره شدم


romangram.com | @romangram_com