#لرد_سوداگران_پارت_54
_برای من فرقی نمیکنه فقط تو خونه پول و جواهرات نذارید چون تازه خریدین تازه هم دارید میرید مسافرت
ازشون خدافظی کردیم به سمت خونه راه افتادیم که شروع کرد حرف زدن
_میدونم میخاستی مخالفت کنی ولی بد نیست ماهم بریم مسافرت یکم حالمون عوض بشه پوسیدیم تو این خونه بعدم سالهاست که به خودت زمان نمیدی بهتر بشی و لذت ببری
فقط تونستم سرمو تکون بدم از نظرم همه چیز خسته کننده میومد ولی بخاطر پرهام که شده باید قبول میکردم که یکم تنوع تو زندگیم میدادم
_باشه حرفی نیست فقط خودت سریعتر وسایلا رو جمع کن
سرشو تکون داد زودتر از من رفت برام فرقی نمیکرد که کجا بریم و چیکار کنیم فقط دیگه کشش بحث کردن و امر و نهی نداشتم ،توپذیرایی نشسته بودم ومنتظر که پرهام وسیله ها رو جمع کنه
_مرداس ...مرداس بلندشو
چشمام و باز کردم اولش متوجه نشدم ولی وقتی چهره پرهام و تشخیص دادم سریع تو جام نشستم
_چیشده پرهام
_هیچی من رفتم وسیله ها رو جمع کنم فکرکنم خوابت برده بود
با سرگیجه شدید بلندشدم برای چی باید رو مبل خوابم برده باشه منیکه برام مهم بود کجاباید بخوابم
_صبر کن مرداس الان میخوری زمین یه لحظه بشین بهتر بشی ،بعدم وسیله ها رو جمع کردم بهتره یه چک کلی بکنی بعدم اماده باشیم چون 4ساعت دیگه حرکته اقا کیوان بهم زنگ زد گفت
_چرا انقدر عجله دارن
_نمیدونم شاید میخان سریعتر به بیمارستان برسن برا عمل دخترشون
_برام فرقی نمیکنه اینم فقط برا تو قبول کردم چون اعصاب بحث کردن ندارم
_پس خواهشا زهرشم نکن من سپردم خیلی خوب مراقب دوتا خونه باشن
romangram.com | @romangram_com