#لرد_سوداگران_پارت_53

بلند شدم سریع به سمت اتاق پرهام رفتم خالی بود ، صداش از تو پذیرایی اومد

_مرداس اینجام، وندا خانم اومدن

_مرداس میشه با اقا پرهام بیایین بریم وقتتونو زیاد نمیگیریم

سرمو تکون دادم و پشتشون حرکت کردم این مسخره بازیا چیه خب یهو بگین چیکار دارین دیگه، من نمیفهمم انگار دارن کی و ملکه میکنن انقدر لفتش میدن برا گفتن یه چیزی

وارد خونه که شدیم همه تو پذیرایی نشسته بودن

کیان:خیلی خوش اومدی مرداس و پرهام عزیز لطفا بشینید

بعد تعارف چایی و شیرینی بالاخره کیوان شروع کرد بگه برا چی کشوندتمون اینجا

بی حوصله به صورتش خیره شدم

_راستش نمیخام زیاد برات مقدمه چینی کنم مرداس ولی خب میدونم در جریان هستی که دخترم میخاد عمل کنه دکترشم از خارج میاد و متاسفانه تهران نیست میخاستیم ازتون بخاییم همراه ما بیایید

پرهام زودتر از من ابراز همراهی کرد

_کجا ؟چه عملی هست ؟

کیوان توضیح کوتاهی بهش داد ولی همچنان دلش میخاست بره فکر کنم پرهام هم از خونه و زندگی کسل اور خسته شده بود

_باشه حالا کجا هست این دکتر عزیز

_میریم اصفهان بعدشم میخام دخترم که بهتر شد بریم یکم بگردیم

همچین بدم نبود بعد سالها میخاستم برم مسافرت اونم با خانواده ای که براشون آدم کشتم هه

_کی میخایید حرکت کنید؟

_همین فردا چطوره؟

romangram.com | @romangram_com