#لرد_سوداگران_پارت_51
قیچی که بهم خورد انگار بند دل منم پاره شد رو دو زانو نشستم زمین تخت از جلو چشمای تارم محو شد ولی من هنوزم اونجا بودم
زانوهام از بس که رو سنگ سفید مونده بود بی حس شده بودن بارون شدیدی میومد انگشتم و رو کلمه مادر میکشیدم
_میدونی من کیم؟میدونم نمیشناسیم ،یعنی سالهاست که ندیدیم میدونم خیلی بد کردم میدونم ادم خطاکاری شدم اون اوایل به خوابم میومدی ولی الان حتی عکستم که نگاه میکنم نمیذاری یادت تو خاطرم بمونه اسمشو چی میذارن ؟دل؟قلب؟ اره دلم برات تنگ شده بود هم برا تو هم برای اون دختر کوچولویی که بیشتر از یه روز تو بغلم دووم نیورد ،ببخش منو مراقبش نبودم ...........شرمندم حرف زیادی ندارم
کمی دیگه تو سکوت نشستم ولی هنوزم حس سنگینی داشتم خاستم بلند شم ولی انگار بارون بند اومده بود بالا سرم برگشتم دیدم کسی چتر رو سرم گرفته چشمام تار میدید آبی که رو صورتم بود رو با استینم خشک کردم
_سلام اقا مرداس
به ویدا نگاهی انداختم این اینجا چیکار میکرد
_انگار همساین مادرامون
به اشاره دستش نگاه کردم برگشتم سمتش که چشماش پر اشک شد
_میدونم خیلی سخته دردتون و حس میکنم از دست دادن مادر خیلی سخته، خیلی
صداش میلرزید بدون هیچ ترسی زد زیر گریه و اروم به خودش لرزید اون لحظه فقط میخاستم یه حس دلداری بهش بدم ولی بجز مادرم هیچوقت محبتی دریافت نکرده بودم ،کامل به سمتش چرخیدم دستم و روی دست ظریفش گذاشتم و فشار دادم سرش و بلند کرد و خیره نگام کرد
_خوبه که خواهر و پدرت و داری علاوه بر اینا عموت و دخترش
با چشمای میشی رنگ و درشتش بهم خیره موند آه عمیقی کشیدم احساس سنگینی تو قلبم هنوزم کم نشده بود
_تنها اومدین؟
_نه وندا هم هست الان میاد دیگه، همین اطراف بود
بلند شدم و چتر و نگه داشتم سرش و اورد بالا نگاه مظلومی داشت اینو بعد سالها تربیت میتونستم تو چشمای هرکسی ببینم
_ااا مرداس توهم اومدی اینجا؟اومدی پیش کی؟
به ویدا نگاهی انداختم مدل چشماش مثل مادرم بود واقعا ادما تکرار میشن!چشماش و اروم بست و سرشو تکون داد
romangram.com | @romangram_com