#لرد_سوداگران_پارت_42
_عیبی نداره مرداس خان امروز برا یه دورهمی چیزی مهمونمون کنین دل 3تا دختر و شاد میکنین
_من همچین قصدی ندارم کسیو مهمون کنم اگر میخایین میتونم به عنوان مهمون افتخاری بیام
زدن زیر خنده وندا اشاره کرد دنبالش بریم کمری سفیدی نزدیک به ورودی مترو پارک شده بود
وندا:اقا مرداس نشد درست معرفی کنم این دوتا خل و چل دوستای صمیمی منن نیلوفر و آرزو
_خوشبختم
جفتشون باهم گفتن ما بیشتر باورم نمیشه همینطوری دوتا دیوانه رو تو خیابون ول کردن اینا دیگه کین ،ارزو که دختری با قد کوتاه و صورتی خروار ارایش بود پشت فرمون نشست نمیدونم هدفشون از لنز گذاشتن چیه وقتی به ایرانیا نمیاد و شبیه زامبی میشن
نیلوفر:شما چی خوندین اقا مرداس؟
_هیچی
_هیچی که نمیشه ما هممون دانشجو ارشد روان شناسی هستیم
_من ارتش درس خوندم
_اوه پس حتما سرهنگی سرتیپی از این چیزا هستین
_هرچی بودم برای گذشته بود الان چیزی نیستم
انگار از طرز جواب دادنم خوششون نیومد که دیگه بحثی نکردن ،وقتی رسیدیم دوتا پسر دیگه هم دم ورودی کافه منتظر وایساده بودن که ارزو و نیلوفر براشون دست تکون دادن ،وندا بهم نزدیک شد
_زیاد ازشون دلخور نشو همینطوری مشنگن دوست پسراشونم لنگه خودشونن
رفتیم نزدیکتر دوتا پسرا تازه منو دیدن جفتشونو سرتاپانگاه کردم نگاه اونا برعکس من دوستانه بود اونیکه بور بود با پوست سبزه تند و چشمای مشکی دستشو به طرفم دراز کرد
_سلام من امیررضا هستم
romangram.com | @romangram_com