#لرد_سوداگران_پارت_41

_بله من گفتم بیان برای امنیت خونه

امین:خب چیکارم رئیس؟

_امنیت بالا

همین کلمات براش کافی بود، برای کیوان سری تکون دادم و برگشتم سمت خونه،

به کاغذ تو دستم نگاه کردم فردا کار مهمی داشتم باید خودم و اماده میکردم سوار موتور شدم و به محل مورد نظر رفتم نگاهی دورتادور انداختم به محله، نزدیکیش هیچ ساختمون بلندی نبود که بشه دور بردترین اسلحم و استفاده کنم، نمیتونستم تو عموم بهش شلیک کنم ریسک خیلی بالایی داشت ،تلفنم و دراوردم و شماره محمد جواد و گرفتم

_سلام مرداس، چطوری؟

_ممنون،یه سوال داشتم دقیقا میشه بهم بگی چرا پدرت داره تو محلی سخنرانی میذاره که هیچ ساختمونی نداره اگرم باشه مغازن که نمیتونم استفاده کنم

_مرداس اینکه مشکل من نیست تو باید یه راه حل گیر بیاری

انقدر برام حرفش سنگین بود که اعصابم بهم ریخت روش قطع کردم موتور و روشن کردم یه گشتی اون اطراف زدم دوتا مغازه بودن که با فاصله کمی نسبت بهم ساخته شده بودن میتونستم اون بین پنهان بشم ولی اگر از رو برد گلوله سریع میفهمیدن مکانم و، نمیتونستم سریع فرار کنم

موتورو بردم پیشت ساختمون قفل زدم با مترو برگشتم خونه مدتها بود سوار مترو نشده بودم به ادما نگاه کردم هرکدوم یه چهره یه گویش داشتن و همینطور تنای متفاوت بوی عرق ،مرد دست فروشی از کنارم رد شد حرکتش تو چشمم کند شد دستش به سمت زیر کتم رفت میخاستم فکرکنه که خیلی زرنگه وقتی چیزی پیدا نکرد سریع خاست رد بشه یقه بلیزشو گرفتم با چشمای گشاد نگاهم کرد

_میخاستی چیزی بزنی ولی انگار کیف پول خودت زده شد

به دستم نگاه کرد که کیف پولشو برداشته بودم دوباره که مسیر نگاهش به چشمام برگشت رنگ التماس گرفت کیفو بهش پس دادم و گذاشتم بره سنگینی نگاهی رو حس کردم نزدیک قسمت زنونه بودم وندا داشت بهم نگاه میکرد این اینجا چی میخاست دیگه از رو مقنعش میشد حدس زد دانشگاه بوده احتمالا

باهم پیاده شدیم که همراه دوستاش اومد نزدیکم

_سلام اقا مرداس خوبین؟شما کجا و مترو

دوستاش باهم پچ پچ میکردن و میخندیدن کلا دخترا رو درک نمیکردم

_ممنون شما چطورین البته از شماهم بعیده با اون وضع با مترو برید بیایین

دوستاش زدن زیر خنده بهم چشم غره رفت ولی برای من اهمیتی نداشت به راهم ادامه دادم که یکی از دوستانش پرید جلوم

romangram.com | @romangram_com