#لرد_سوداگران_پارت_4
در ماشینو به ضرب بست به سمت غرب حرکت کردم نزدیکای خونه ریموت رو زدم از جاهای خلوت خیلی خوشم میومد برا همین خونم و تو یه کوچه دنج انتخاب کرده بودم ماشین پارک کردم پرهام دم در وایساده بود دوست نداشتم به حریمم هیچ زنی وارد بشه
_سلام آقا خوش اومدین
_ممنون پرهام، بگو میشنوم
_همونطور که خاسته بودین اومدن خونه همونطوریه که خاسته بودید
_حالا که اومدیم تهران زندگی کنیم میخام موندگار شم هرچند بازم ممکنه برم بیرون از شهر
_هرطور شما بخایین
_خوب وارسی شده؟نمیخام هیچ لک یا تارمویی باشه
_بله آقا
نمیدونم این حساسیت من تو چه زمانی به اوجش رسید که حتی نمیخاستم خدمتکارم مو داشته باشه، وارد خونه شدم آدم تجملاتی نبودم ولی دوست داشتن کمال زیبایی تو فطرتم بود با وسواس خاصی به تمام وسایل نگاه کردم هیچوقت از گل و تابلوهای منظره خوشم نمیومده. به سمت اتاق خوابم حرکت کردم، بزرگترین که ویو خوبی داشت رو انتخاب کرده بودم، ست کرم شکلاتی زده بودن، بدم نیومد خوب بود، خواسته بودم دوتا اتاق کنار کتابخونه رو مخفی کنن در نداشته باشه.
بنیتا برام آدم قابل اعتمادی اورده بود. دوتا اتاق رو ادغام کرده بودن، پشت در دیوار چیدن که نشه با صدا هم فهمید پشتش خالیه
دیوار کمد اتاق خوابم، راه داشت بهش دوتا حسگر بود ،برنامش فعال شد. هنوز کسی بهش رمز نداده بود کف دستمو گذاشتم روش بعد ازم خاست تو دوربین نگاه کنم، تایید که کرد درباز شد، بیشتر شبیه درای گاوصندوق بود. بعد درآهنی، دوتا در دیگه هم باز شدن که یکیشون لیزر بود، به اتاق خالی و نقره ای نگاه کردم که فقط یه میز وسطش بود، در و بستم و به سمت کتابخونه رفتم، اونطور که بهم ادرس داده بود کتابی با جلد مخمل قرمز رو باید بکشم، تا باز میشد، کتابخونه از وسط باز شد و دری شبیه همونی که تو اتاقم بود ،مشخص شد وارد اتاق که شدم، بازم یه میز خالی بود به همه جا نگاه کردم بیشتر شبیه اتاق اعتراف گرفتن بود
برگه رو میز و برداشتم.
دوتا حسگر تو اتاق هستن که با صدات کار میکنن باید ازش بخای کدوم بخش رو بیاره اونوقت قفسه ها مشخص میشن.
بنظر احمقانه میرسید،چنین وسایل مجهزی.ولی خب امتحان کردم.
_چاقو جیبی
دیوار سمت راستم چرخید و قفسه های چاقوها مشخص شد. همونطور بقیه رو گفتم وقتی دورتادور اتاق و نگاه کردم، واقعا خوشم اومد از کارش، همون چیزی که میخاستم همه چیز مجزا از هم باشه و مرتب،
romangram.com | @romangram_com