#لرد_سوداگران_پارت_38
سریع سوار ماشین شدیم خودم پشت فرمون نشستم، تمام حواسم به پشتم بود وقتی از خونه دور شدیم دوتا موتوری شبیه به هم دنبالمون افتادن ماشین که تو اتوبان خلوت افتاد، برق کلتی که از جیبشون دراوردن چشمم و زد همیشه چشمم کوچیکترین حرکتی رو میدید
_اماده باشین میخان آبکشمون کنن
تا بخودشون بیان به سمت ماشین تیر اندازی شد سعی کردم، بین ماشینا مانور بدم تا به باک نزن که بریم روهوا ،یزدان بهشون شلیک میکرد ولی خیلی فرز بودن نمیشد اینطوری
پرهام:مرداس فقط خودت میتونی بزنیشون خیلی فرزن
_یزدان بیا جای من بشین بدو پرهام بشین کف ماشین نمیخام بزننت
از زیر صندلی تپانچه ایجل رو دراوردم ،سریع بهم وصلش کردم همیشه اسلحه ای رو تو ماشینام میذارم برا احتیاط نمیدونم استاد واقعا دوسته یا دشمن یا اینکه اینا از طرف کین شیشه ماشین دودی بود، نمیدیدن که میخام بهشون شلیک کنم سر اسلحه رو نزدیک شکستگی شیشه گذاشتم کلاه سرشون جلوی گلوله رو میگرفت، ضد گلوله هم تنشون بود ولی نمیدونستن که چشمای تیز من گردنشون و میبینه گردن دوتا راننده رو هدف گرفتم و زدم موتوراشون با سرعت بالا چپه شدن
صدای ضعیف یزدان اومد
_دمت گرم بابا هیچکس نمیتونه انقدر راحت کسیو بزنه
به سمتش رفتم پهلوش خونی بود
_تیر خوردی؟
_اونقدرا بهم فشار نمیاره
_باید سریع بریم خونه تا بدم این ماشین رو هم سر به نیست کنن
پشت فرمون نشستم با سرعت زیادی به سمت خونه روندم تا دیگه کسی نتونه تعقیبمون کنه
تاپارک کردم روبه یکی از نگهبانا سریع دستوراتو دادم
_کد 004 سریع این ماشینو ببر انبار بیرون از شهر بعدم آبش کنن بدون اینکه کسی ببینتت برو زود فقط
پرهام،یزدان رو برده بود تا بتونه زخمشو ببنده
romangram.com | @romangram_com