#لرد_سوداگران_پارت_37
_خیلی کندی سیاه، میدونستم
خونم به جوش اومد خیلی اعصاب من دارم، شوخیشونم گرفته به پرهام اشاره کردم منو پوشش داد سریع به سمت خنجرای کوچیک رفتم پرهام هی جاخالی میداد ولی جلوشو گرفته بود که به من حمله نکنه به بدنم کش و قوس دادم بعد سریع خنجرا رو به سمت استاد پرتاب کردم پرهام به سمت دیگه ای رفته بود استاد با سرعت خیلی زیادی جلوشون و میگرفت نزدیکم که شد ،جاخالی دادم پرهام خاست بهش حمله کنه که دستور ایست داد
_جنگیدن پرهام منو بشدت یاد برادرم میندازه ولی تو مرداس خیلی کندی حداقل جلو ما خیلی کندی هرچند که سرعت بالایی داری تو پرتاب کردن و هدف گیریت دقت بالایی داره ولی اینا کمکی نمیکنه که تو جنگ تن به تن بتونی پیروز بشی
چیزی نگفتم نمیتونستم که بگم، ترجیح دادم برم بیرون با اقای کمالی درمورد کار حرف بزنم تا کنار استاد وپرهام بمونم اقای کمالی منو به یه اتاق دیگه ای برد که سرتاسرش دیوارای صداگیر کار شده بود نشست پشت میزش بهم اشاره کرد بشینم
_مرداس اختلاف سنی منوتو شاید 8یا9 سال باشه بهتر به اسم همو صدا کنیم من محمدجواد کمالیم، توروهم خوب میشناسم چشم عقاب میدونی که کار گروه سپید با سرخ کاملا متفاوته اونجا شما خیلی تمییز کار میکردین ولی وقتی نفوذی بینمون زیاد شد گروه ما لو رفت و تمام افراد قویمون کشته شدن، بچهای گروه تو هم که از طرف استادسرخ اومده بودن کشته شدن، وارد جزییات کار نمیشم ولی موانعی داریم چه داخل کشور چه خارج میخاستم که فقط برام عوامل داخلی رو از بین ببری ولی الان که ارشد استادمونی بهتره که باهم کار کنیم
_نمیدونم تا چه حد درجریان کار استاد سرخ بودین ولی ما نه باند بودیم نه قاچاقی انجام میدادیم برعکس استاد سپید که قاچاق ادم میکنه ما به اصول خودمون پایبندیم ،هیچوقتم استاد به ما اجازه نداد که تو کار استاد سپید دخالت کنیم و الانم من دخالتی نمیکنم، منم نخام پرهام هم نمیاد من اصلا پرهام رو تو کارای بیرون دخالت نمیدم پرهام یادگاری از استادمه اینجام که به قولتون عمل کنید ضمانت جون درمقابل قتل همین
خیلی سخت بهم زل زده بود کش و میزش و کشید و قراردادی و جلوم گذاشت ،خوندمش یزدان هم اومد تو اتاق امضاش کردمف اونم امضا زد برگشتیم سمت در که دیدم پرهام وایساده کنار استاد و دختر جوونی هم کنارشونه که شباهت عجیبی به استادسرخ داشت، بهش زل زده بودم استاد شروع کرد به حرف زدن رو به محمدجواد
_تونستی راضیش کنی؟
_متاسفم استاد قبول نمیکنه
استاد به چشمام خیره شد بعدم نیم نگاهی پرهام انداخت
_پسر برادرم، پرهامه ولی جسارت و نفرتی که تو چشمات هست تو چشمای اونم میدیدم، میدونم که دلت نمیخاد با ما کار کنی همونطور که برادرم نخاست ولی شاید بهتر باشه گروه سرخ جدید به وجود بیارین، حتی میتونم دخترم و بفرستم بهتون کمک کنه
پس این دختر جوون دختر استاده به قیافش نگاه کردم خیلی جدی و بد به پرهام زل زده بود و دستاش مشت بود
_ممنون استاد ولی ترجیح میدیم یه زندگی ساده رو داشته باشیم، بعدم پرهام مدتیه که مریضه نیاز به استراحت داره نه زدن یه گروه جدید
همونطور که حرف میزدم به دخترش خیره بودم تا عکس العملش و ببینم دیدم با حرفای من از حالت تهاجمیش دراومد
_کار خوبی میکنید به نظر منم باید گذاشت کنار گروه سرخ و ،مادر بهشون اصرار نکنید
بدون هیچ حرفی به پرهام اشاره کردم که بریم یزدان هم پشت سرمون میومد
یزدان:خدایی من که نفهمیدم شماها چیکاره ای؟د اینا چیکارن؟ فقط مهم اینه که پول خوبی گیرمون میاد
romangram.com | @romangram_com