#لرد_سوداگران_پارت_35
کمی فکر کردم چه تصادف جالبی ولی نباید جون پرهام و به خطر بندازم
_برای دیدن اژدها سفید باید استاد سپید رو ببینم
سام:الان تماس میگیرم که ببینم استاد اجازه میدن بریم پیششون
شنیده بودم که استاد خواهری دارن که درخفا تدریس میکنن بخاطر نمایان شدن دشمنشون استاد ،بخاطر خواهرش خودشو به کام مرگ کشوند ولی از اون به بعد استاد سپید برا همیشه پنهان موند به مکالمات سام گوش دادم
_سلام استاد امروز به طور اتفاقی تونستم اژدهای سیاه رو ببینم ،شاگرد ارشد استاد سرخ میخاد که شما رو ببینه
_................
_بله بهشون گفتم که هردو باید بیان ولی میخاد که مطمئن بشه بعد اژدها سفید رو بیاره
_................
_بله چشم الان بهشون میگم
تلفن رو قطع کرد برگشت سمتم
_استادم فرمودن بهتون بگم برادرشون تعلیم جدا به شما نداده که من تکی قبولتون کنم تا وقتی باور ندارین نیایین
به یزدان نگاه کردم که سردرگم بود رئیس سام هم عصبانی به ما زل زده بود
_بهتره اول جلسه امروزو تموم کنیم بعد به این فکر میکنم که بریم پیش استاد یا نه
یزدان:بفرمایید اقای کمالی
سام:رئیس یکی از ارشدای استاد سپید هستن فکر کنم درک میکنن
اینبار به اقای کمالی زل زدم بهش نمیخورد که شاگرد یه زن باشه هرچند که استاد سپید از استاد سرخ سنش بیشتر بوده
_برام خیلی جالبه این تصادف، من میخام ارشد برادر استادم برام پدرمو بکشه ،همه چیز خیلی عجیبو پیچیده شده ، بهتر زنگ بزنی اژدهای سفید بیاد چون نمیخام استادم معطل شه
romangram.com | @romangram_com