#لرد_سوداگران_پارت_34


یکی از شمشیرایی که به پشتش وصل بود و برام پرت کرد، یزدان رفت کنار نشست

دونه های درشت عرق رو صورتم میریخت، تنها چیزی که تو مبارزه سلاح سرد منو میترسوند واکنش سریع طرف متقابله، که من گیر داشتم به سمتم که حمله کرد به خودم اومدم مثل گاو وحشی که رنگ قرمز دیده حمله ور میشد، بیشتر جا خالی میدادم ولی خسته نمیشد و ضرباتش سهمگین تر میشد، یه جا اومدم جاخالی بدم ولی اون سریعتر از من بود با شمشیرش کمرمو خراش داد ،حس میکردم که لباسم پاره شده، یکم نفس تازه کردم اومدم بهش حمله کنم که دیدم نوک شمشیرو به سمت پایین گرفته و تعظیم میکنه صدای صاحبش اومد

_احمق چیکار میکنی ؟چرا دیگه نمیجنگی؟

_نمیتونم دیگه

_برای چی چرا نتونی سام ؟

_ایشون یکی از شاگردان ارشد استادمن

برای اولین بار حس کردم بهت زده شدم مگه اون استاد سرخ رو میشناخت رفتم نزدیکش

_استاد سرخ رو میشناسی؟

_بله

_ سام تو چطور مرداس و شناختی اخه

سام به سمت پشتم رفت لباسم در یه لحظه فاصله گرفتن این خالکوبی فقط برای شاگردای استاد بود که هرکسی نمیتونست ببینتش و تشخیصش بده

_این خالکوبی که خیلی محوه

سام:رئیس این خالکوبی خیلی خاصه منم درست اولش متوجه نشدم ولی وقتی مرداس مکث کرد درست دیدمش،مرداس ممکنه اون یکی رو هم ببینم

_منظورت چیه؟

_هم رزمت استاد سپید برای ما تعریف کرده که وقتی استاد سرخ به قتل رسیدن کسی دیگه هم بوده که تونسته تا حدودی متوجه بشه قاتل استاد کیه ما سالهاست که دنبال شما میگردیم و اونطور که استاد من میگفت شاگرد سفید بدون سیاه هیچ جا نمیره تو اژدها سیاه رو داری

یزدان:نکنه پرهام رو میگه پس بگو چرا انقدر شمشیر زنیش حرفه ای که حتی توم حریفش نمیشی مرداس


romangram.com | @romangram_com