#لرد_سوداگران_پارت_30
منتظر بهم نگاه کردن، خلاصه ای از ماجرا رو براشون توضیح دادم، یزدان و پرهام قوانینم و میدونستن ولی این دوتا برادر با تعجب بیش از اندازه بهم خیره شده بودن
کیان:مگه برا قاتلا مهمه که بی گ*ن*ا*ه باشه طرف یا نه؟
_خودتون میگید قاتلا من حس نمیکنم قاتل باشم، بیشتر شبیه عزرائیلم که جون آدمای مفت خور و حیون صفت و میگیرم، البته حیفه که صفت حیون برا اینا بکار برد من قوانین خودم و دارم آقایون ، ممنون بابت مهمونی بهتر ما بریم زودتر
کیوان:میخاستیم ازتون درخواستی کنیم
_چه درخواستی؟
_اگر بشه از خانواده ما محافظت کنین
لبم به پوزخند کش اومد، چی فکر میکردن درمورد ما! که نگهبانشون باشیم هه اومدم حرف بزنم که یزدان شروع کرد صحبت کردن
_آقایون فکر کنم اشتباه گرفتید ما نگهبان نیستیم
بلند شدیم که بریم بیرون ولی صدای کیان باعث شد مکث کنیم
_ما میدونیم شما کی هستین مرداس طاهریان پسر سرلشگر هوافضا رضا طاهریان اونطور که ما میدونیم مادرت یه دورگه ایرانی ایتالیایی بوده، خودت فرماندهی نیروهای اموزش دیده تکاورارو دادن به اسم چشم عقاب ،یزدان هم همراه و هم رزمته ولی اینکه چیشده و چطور دیگه تو ارتش نیستی اطلاعاتی ازش نیست گفتن بعد رفتنت بایگانی سوخته شده و هیچی ازت نیست
نفس عمیقی کشیدم اونا هیچی ازمن نمیدونستن فقط یه سری گفته های اولیه بود که تکرارش میکردن
_خب گیریم که درست میفرمایید من وظیفه ندارم که محافظ شخصیتون باشم
_ماهم اینو نخاستیم مرداس، میخاییم همونطوری که از خودت حفاظت میکنی به ما هم یاد بدی چیکار کنیم و خونه رو میخاییم نزدیک تو بگیریم
همینم مونده بود برا خودم دردسر درست کنم این چه بساط جدیدی بود برای من راه انداخته بودن
_ادرس خونه رو براتون میفرستم شمارتونو دارم وقتی تونستید خونه رو بخرید خبرم کنین
تشکر کردن و همراه پسرا رفتیم بیرون سوار ماشین که شدیم یزدان شروع کرد به سخنرانی کردن
romangram.com | @romangram_com