#لرد_سوداگران_پارت_29
_چیزی نیست، اونقدر مهم نیستش
همه با نگرانی نگام میکردن حتی سنگینی نگاه دختراشونم حس میکردم
کیان:فقط دونفر زخمی شدن که بین دعوتیا، دکتر هم بود دارن معاینشون میکنن بیا بریم دست تورو هم ببینن
_تیر از دستم رد شده بیشتر خراش داده ،کمکای اولیه رو بدین خودم ترتیبش و میدم.
کتمو دراوردم به همراه جلیقم ،به بازوم نگاه کردم آستین دست چپم کاملا خونی شده بود
وندا:وای خدای من ،خیلی خون از دست دادن
رو صندلی نشستم آستین پیرهن و پاره کردم خراش عمیق وبزرگی بود
پرهام:بخیه میخاد مرداس
کیان:واقعا متاسفم ،چطور متوجه نشدیم که این ادم وارد شده!
سرمو برگردوندم سمت پرهام که چشمم قفل نگاه ویدا شد، دستاش و بهم فشار میداد و خیره به بازوی من بود، تا حالا یعنی خون ندیده که انقدر رنگش پریده!
با سوزش دستم به زخم نگاهی انداختم، پرهام داشت با پنبه و بتادین تمییزش میکرد ،هنوزم خون ریزی داشت،با جیغ کوتاهی دوباره برگشتم سمت خانوما وندا خواهرش و تو بغلش گرفته بود
وندا:بابا ویدا حالش بد شده، خواهش میکنم بهتره برگردیم خونه
کیوان:بهش آب قند بده باید ببینم حال مرداس خوب میشه بعدش میریم بیچاره بخاطر ما زخمی شده
کیان:نمیشه اینطوری برید باید شام بمونید
یزدان:با اون زن چیکار میکنید؟
کیان نیم نگاهی به دخترا کرد بعدم به سمتی اشاره کرد دوتا خانم اومدن، جزوه خدمتکارا بودن دخترا همراهشون رفتن فقط ما 5نفر بودیم
کیان:مرداس ما از خیلی وقت پیش میخاستیم که باهات در ارتباط باشیم شنیده بودیم که کسی به اسم چشم عقاب بهترین تک تیر اندازه خب میدونی، زندگی ما آدمای با نفوذ پر از نخالست، بعد اون کار تمییزی که انجام دادی میخاستم ازت بخوام که زن کیوان رو هم از بین ببری چون خیلی وقت بود که میخاست با کشتن دوتا دخترای برادرم و خود کیوان به ثروتش برسه ،چون بچه دار نمیشد ولی انگار اون با وجود واسطه ای با تو آشنا شده بود میخاست که تو براش اون کارو انجام بدی ولی بعدش متوجه نشدیم که چرا تو اون کارو براش انجام ندادی
romangram.com | @romangram_com