#لرد_سوداگران_پارت_28


_کنار ستون زیر میز غذاها

سریع به اون سمت حرکت کردم، میزو چپه کردم به ارومی ،بمب زمان دو دقیقه رو نشون میداد صدای گریه و جیغ زنای تو سالن رو مخم بود اسلحه رو به سقف گرفتم و شلیک کردم همه یه لحظه ساکت شدن

_اگر میخایین نمیرین ساکت باشید

یزدان کنارم نشست چاقو کارتی ریزی رو دراوردم از جیبم

_ما دوره کوتاهی درمورد خنثی کردن گرفتیمة، مطمئنی میدونی چیکار میخای بکنی؟

_یزدان این بمب زیاد پیچیده نیست برا ترور که نیست! یه بمب دستی کوچیکه برا گول زدن، سیما رو رنگ زدن وگرنه دوتا رنگ اصلی بیشتر نیست ببین تراشیدمشون فقط آبی و نارنجی داره که برا رد گم کنی آبی رو قرمز کردن

تا یزدان دهن باز کنه حرف بزنه سیم نارنجی رو بریدم اعداد بمب ثابت موندن بهش نگاه کردم نفس راحتی کشید

_وای فکر کردم الان که بمیریم و کلی پول و از دست بدیم

_توم که همش به فکر پولی

بلند شدم وایسادم همه بهم نگاه میکردن بمب برداشتم و رو به جمعیت کردم

_تمومه، میتونید برید

کیان و کیوان اومدن نزدیکم،نگران و ترسیده بودن ولی تو چشماشون برق تحسین هم موج میزد

کیان:بخاطر مشکلات خصوصی نخواستیم که پلیس و باخبر کنیم ولی خب الان که مهمونا میرن باید درس حسابی به این زن بدیم

کیوان:جشن به کلی از بین رفت خواهش میکنم شام رو درکنارمون بمونید ،نمیدونم چطور ازتتون تشکر کنم اگر شما نبودین نمیدونستیم باید چیکار کنم

یزدان:ممنونم از.........

پرهام:مرداس تیر خوردی؟


romangram.com | @romangram_com