#لرد_سوداگران_پارت_27
سریع سرم و به سمت صدا برگردوندم که تیری از بازوم رد شد کلتم و از زیر جلیقم کشیدم بیرون، یه زن دیوانه وار داشت به همه شلیک میکرد، به زور هم اسلحش و نگه داشت به پاهاش شلیک کردم که مسلسل از دستش افتاد
یزدان:مرداس حالت خوبه؟
پرهام سریع به سمتمون دویید، دوتا از نگهبانا زنو گرفتن خیلیا زخمی شده بودن به سمت زنه حرکت کردم چونشو فشار دادم
_بنال از کدوم قبرستونی میای
صدای کیوان از پشت سرم اومد
_اینکه رزاست، خواهر زنم که چند روز پیش فوت شده بود
زن با صدای جیغ بلندی شروع کرد به حرف زدن
_میکشمت کیوان تو اون دخترای هرزتو از بین میبرم، تو باعث شدی خواهرم کشته بشه
کیوان:خواهرتو میخاست دختر منو بکشه، نمیدونم کی تونست از بین ببرتش ولی همین کافی که ازتون شکایت نکردم ،حالاهم زنگ زدم پلیس بیاد ببینم میخای چه غلطی بکنی
زن هیستریک میخندید
_همتون میمیرید بمبی که گذاشتم خونه رو سریع میفرسته رو هوا درای سالن هم قفلن نمیتونید کاری بکنید
کل جمع از ترس به خودشون میپیچیدن، چه اوضاعی شده بود خیر سرمون اومده بودیم مهمونی، زن و هل دادم، از درد به خودش میپیچید، پاشه کفشم و رو زخمش فشار دادم، دادش رفت هوا همه ساکت شده بودن به خودش میپیچید
_بنال بمب کجاست
_عمرا منم میخوام بمیرم چه فرقی میکنه بگم یا نه
پامو بیشتر فشار دادم
_تا اون موقع از درد شکنجه میشی جای مردن پس بهتره حرف بزنی
خیلی مصر بود که نگه،فکش و بهم قفل کرده بود تا داد نزنه ولی دوتا تیر دیگه تو همون محل زدم که جیغ بلندی کشید، تحملش تموم شده بود
romangram.com | @romangram_com