#لرد_سوداگران_پارت_26


_دوستان میدونید که شرکتا ما دوباره نوپا شده و این فقط بخاطر حمایت همه جانبه دوستم اقای کریمی هست

متوجه تشویقشون نمیشدم من یه نفر ساکت کردم، پولش و گرفتم لابد منفعت زیادی براش داشته که اینطوری میخاسته تشکر کنه، مردی هم سن اقای وکیلی بهمون نزدیک شد

_مرداس این اقا برادرمه کیوان الان میگم دخترامون بیان باهاشون آشنا بشی راستی همراهات و معرفی نمیکنی

_بله دوستانم پرهام و یزدان هستن

دوتا دختر به همراه یه نفر که رو ویلچر بود بهمون نزدیک شدن، حس کردم صورت اونیکه رو ویلچر نشسته برام اشنا بود ،کیان شروع کرد صحبت کردن و به دختری که لباس بنفش تنش بود اشاره کرد

_دخترم نیوشا هستش

کیوان هم به دو تا دختر دیگه اشاره کرد، اول اون دختری که لباس نارنجی داشت اشاره کرد

_دخترم وندا

سرمو براش تکون دادم و دراخر دستشو به سمت دختر رو ویلچر دراز کرد

_اینم گل سرسبدم ویدا

یزدان زودتر از هممون شروع کرد به صحبت با خانما خصوصا نیوشا و وندا برعکس این دوتا ویدا خیلی ساکت و خجالتی بود چیزی که این روزا تو دخترا نمیشد دید ،پرهام نزدیکتر شد بهم سرم و کمی خم کردم

_مرداس من کمی میرم اونطرفتر

_باشه

رو صندلی نشستم یزدان مخ وندا رو به کار گرفته بود آهنگی پخش شد و همه رفتن وسط نمیخاستم زیاد با خانواده یا دوستی درارتباط باشم که دستوپامو ببنده حیف میخاستم تهران موندگار شم ولی اینطور که بوش میاد هرجا بنیتا باشه دردسرم هست

اهل سیگار نبودم از دودشم خوشم نمیومد ،هوای سالن خیلی خفه بود چندبار یزدان بهم اشاره کرده بود که برم پیشش ولی نمیخاستم تا خرخره بخورم هرچقدر فکر میکردم که ویدا و وندا رو کجا دیدم یادم نمیومد.

با صدای رگبار گلوله کل سالن رفت رو هوا همه جیغ میزدن ،اصلا متوجه نشدم یهو چیشد


romangram.com | @romangram_com