#لرد_سوداگران_پارت_22


_بالاخره میخام کنارت زندگی کنم میخام بدونم چه سگایی محافظتن ولی خب هیچی به اندازه اون یانگ اسلحه سردت با ارزش نیست

_پرهام؟

_اره دوست دارم یه بار نبرد تن به تن باهاش و امتحان کنم

_توصیه میکنم نکنی اینکارو منم نمیتونم شکستش بدم

_هرکدوممون تو یه چیزی تخصص داره ،چشم عقاب

_این اسم و دیگه کسی صدا نمیکنه تو روزنامه اسمم و گذاشتن شبح

_مهم نیست برای ما همونی فرمانده

_یزدان ما الان تو ماموریت نیستیم

_بیا بریم تو فعلا

وارد خونه که شدیم برق شمشیر سامورایی چشمم و زد یزدان سریع جاخالی داد ،پرهام به سمتش حمله کرد ولی با دیدن صورت یزدان شمشیر و غلاف کرد

یزدان:الان به مرداس میگفتم میخام یه مبارزه باهات داشته باشم ولی نه انقدر زود

_فکر میکردم متجاوزین آقا

_مرداس از سر این ننداختی، بهمون نگه اقا خانم

_نمیوفته از سرش ،پرهام بچه ها میتونن برگردن بیرون، اتاق مهمان رو هم به یزدان اماده کن

به سمت اتاقم حرکت کردم که یزدان دنبالم اومد

_میخام ببینمشون


romangram.com | @romangram_com