#لرد_سوداگران_پارت_20
_مامان من دیگه بزرگ شدم
_بله میدونم اقا پسرم مردی شده برا خودش ،حالا دستتو میدی بهم
_باشه
دستمو گرفت و گذاشت رو شکم برآمدش احساس کردم موجود کوچیکی توش تکون میخوره
_مامان این چیه تکون میخوره !چندشم شد
_عزیزم این نه، ملینا خواهرته یه چند روز دیگه به دنیا میاد میتونی ببینیش حتما شبیه تو میشه و خوشگل
_ولی مامان شما خیلی خوشگلترین من نمیخام خواهرم مثل من باشه
_چرا عزیزم
_چون من شبیه بابام نمیخام، خواهرمم اذیت بشه اگر شبیه شما باشه باباهم همونقدر که شمارو دوست داره اونم دوست داره
_مرداس پسرم ،بابات اذیتت کرده؟
_نه مامان
چشمام باز شد ،نمیتونستم بیشتر از این بخوابم حیف مادر عزیزم که باور کرده بودی با بهترین مرد ازدواج کردی، حیف تو و خواهر کوچولوم که قربانی خودخواهیای این مرد شدین، مردی که هیچوقت نه براش خانواده مهم بود، نه عشق مادرم، نه حس پدرانش نسبت به بچهاش ،بازنشسته ارتش با درجه بالا. منو ،پسرشو قربانی چی کرد ؟برای چی؟
دراز کشیدم فکرکردن به هیچکدومشون فایده ای نداشت، اگر قراره زندگی من این باشه برام مهم نیست منم دارم ادامش میدم
نمیدونم چند ساعت خوابیدم با صدای شلیک گلوله از خواب بیدار شدم ،صوت ممتدی تو خونه پیچید این اعلام خطرو خودم گذاشته بودم از رو تخت خودم و انداختم رو زمین، به شیشه ضد گلوله اتاق نگاه کردم که دوتا جای گلوله داشت هنوزم لیزر قرمز رنگش از شیشه مشخص بود صدای پرهام اومد
_مرداس خوبی!
_پرهام نیا تو بچها رو بیار تو خونه دارن از بالا تیر اندازی میکنن، بجم
romangram.com | @romangram_com