#لرد_سوداگران_پارت_18


پرهام دستاش محکم شد، دور مچم این اولینبار بود که بعد از 35سال زبون باز کرده بودم و از گذشته میگفتم بارها ازم پرسیده بود، جای چیه رو کمرم ولی نمیتونستم که از دردم بگم یعنی همیشه دهنمون بسته بود درد میکشیدیم هم باید ساکت میبودیم وگرنه دوبرابرش در انتظارمون بود چطور دووم اوردم خودمم نمیدونستم

_خواهش میکنم چند روز استراحت کن من هرکسی تماس گرفت میگم نیستی ،بعدم آخر هفته مهمونی دعوتی که کارتش پایین یادم رفت بدم

_چه مهمونی ؟

_راستش این آقایی که براتون دوتا کلت کمری اورده دعوت نامه داده، گفته تولد دخترشه و جشن بین شرکاشون

_من اصلا به این مهمونیا علاقه ندارم، میتونی دعوت نامه رو براشون پس بفرستی

_فکرنکنم بشه چون جزوه مهمونای رده اول هستین

_عجب گیری افتادم خودمم نخوام ریخت کسی و ببینم، خودشون میان جلو

_دلت نمیخاد یه رنگ جدید کت بپوشی

_خوبه که حس دوستیت برگشته و جمع نمیبنیدم

_ببخشید اقا

_میزنمت دفعه بعدی

_حالا نظرم اینه از مشکی دست بکشی

_قوانین منو خوب میدونی ولی خب من برای مهمونی هیچوقت رنگ لباس کارم و انتخاب نمیکنم

_خب تو که نداری کت برا مهمونی اصلا مهمونی نمیری

_چرا دارم

_حالا بذار من میخام کسیو بیارم از بین بهتریناش برات انتخاب کنه چند دست نو داشته باشی


romangram.com | @romangram_com