#لرد_سوداگران_پارت_163

_باشه، ممنون

از خشکی و سردیم فقط تونست سرش و تکون بده و رفت بیرون و من موندم زندگی رو هوایی که نمیدونستم کدوم سرش و بگیرم

پشت در اتاقش ایستادم و به صدای گریه اش گوش دادم ،مشخص بود خیلی داره بهش فشار میاد

دستی رو شونم نشست برگشتم عقب دیدم پرهام نگران بهم نگاه میکنه

_چیشد ،چی گفت؟

_خیلی ضعیفه تو خطرن

_چیکار باید بکنیم

_برات مهم نیست وندا خیانت کرده؟

_بیا خودمون و گول نزنیم مرداس، ویدا از اولم به تو علاقه داشت پایه استحکام یه زندگی زنه نه مرد، این ازدواج زورکی باعث شد وندا از من متنفر باشه میخواست انتقام بگیره منتظر فرصت بودش بعدم حس میکردم به ویدا حسودی میکنه

_برم ببینم چی بهش گفته باید انجام بده

_باشه

تقه ای به در زدم و منتظر شدم، صدای آرومش اومد

_بله

وارد اتاقش شدم گوشه تخت جمع شده بود و گریه میکرد سرش و بلند کرد و نگاهم کرد چشماش ابری بود ،موهای کوتاهش تو ذوقم میزد انگار پسربچه جلوم نشسته

_نگام نکن

نفس عمیقی کشیدم و به سمتش رفتم که بیشتر تو خودش جمع شد

_دکتر چی بهت داد

romangram.com | @romangram_com