#لرد_سوداگران_پارت_159

_که چی؟ بچت سالم باشه؟

خسته دستم و رو چشمم کشیدم

_ویدا میشه ازت خواهش کنم اذیت نکنی ،بریم خونه هر چی خواستی بارم کن . این منم که باید توبیخت کنم بخاطر رفتارت ،وقتی همه چیو با ذهن خودت برداشت کردی و حکم دادی. من، خواهرت و فقط بردم تو اتاقش، تو اون حال اونو دیدی سر و وضع اون بد بود نه من، پرهام هم که اومد جمعش کرد من زدم بیرون .الان چی دیدی اینطوری با خودت و من کردی؟واقعا تو فکر هم میکنی؟

با پشت دستش اشکاش و پاک کرد و خیره شد بهم ،موی کوتاه صورتش و بچه تر نشون میداد ولی اصلا بهش نمیومد. کمکش کردم لباسش و بپوشه چطوری با این سر و وضع اورده بودمش بیمارستان و حواسم نبود

_مرداس من چطوری بیام؟ منو اینطوری اوردی؟

_وایسا برم تو ماشین پالتوم هست

از صندوق عقب ماشین پاتوم و دراوردم که دیدم دم در وایساده و همه نگاهش میکنن،اخم کردم و رفتم کنارش

_نمیتونستی وایسی خودم بیام؟

پالتو رو تنش کردم و تو ماشین نشست ،شیشه ها رو دادم بالا. از صدای دندوناش برگشتم سمتش، به خودش میلرزید بخاری رو تا اخرین درجه زیاد کردم ولی میدونستم از سرما نیست که میلرزه ،گوشی و دراوردم و شماره خونه رو گرفتم. آنا جواب داد

_بله

_آنا دفتر تلفن رو بردار نوشتم آقای میرعمادی ،سفارش بده برامون گوشت وجیگر بیارن همین امروز، تاکیید کن من این و گفتم

_آقا چیزی شده؟

_در حدی هستی که سوال کنی!

_ببخشید

تلفن و قطع کردم و به رو به رو خیره شدم ،همیشه از گرما بیزار بودم با پشت دستم عرق رو پیشونیم و پاک کردم

_خاموشش کن

نیم نگاهی به خودم تو آیینه کردم درست مثل لبو شده بودم ،کمی پنجره رو پایین دادم تا هوا بخورم

romangram.com | @romangram_com