#لرد_سوداگران_پارت_152
نفهمیدم چقدر گذشت و تو اون حال موندم که صدای موسیقی مجبورم کرد چشم از پایه میز بگیرم،کل خونه رو نگاه کردم همه جا آدمای جدید به چشم میخورد
وندا کنارم نشست و گیلاسی و سر کشید ،تاحالا ندیده بودم نوشیدنی بخوره
_وندا
با اخم زیادی به سمتم برگشت ،آشفته بود و چشماش دو دو میزد
_چته چی میخوای؟
از رفتارش شوکه شدم انگار تمام آدمای تو این خونه زامبی شدن یا من خوابم و نمیتونم از این کابوس بلند شم
به سمت خلوت ترین مکان ممکن تو مهمونی رفتم ،اصلا شبیه مهمونی نبود بیشتر شبیه یه جلسه بود تا مهمونی ، زن میانسالی با آرایش غلیظ نزدیک مرداس وایساده بود و دوتا همراه کنارش همش به اینورو اونور نگاه میکردن
اکثریت یه گوشه نشسته بودن همراه بادیگارداشون ،در خونه که باز شد همه سکوت کردن پرهام و یزدان داخل شدن
انگار همه منتظر پرهام بودن که دورش جمع شدن و بدون بادیگارد دور میز اصلی نشستن ،برگشتم سمت مرداس که داشت بالای خونه رو نگاه میکرد ،رد نگاهش و گرفتم دور تادور طبقه سوم که خالی بود رو تک تیر اندازا گرفته بود ،بیشتر به دیوار چسبیدم
باورم نمیشد میخواست این همه مهمون رو بکشه اونم تو خونه پرهام
تا آخر شب بیشتر تو خودم بودم و یه گوشه نشسته بودم
_چرا همش تو خودتی؟
برگشتم و به یزدان نگاه کردم که …… دوم رو خاموش میکرد
_کسل کنندست
_جلساتشون این شکلیه تحمل کن
_کی تموم میشه
romangram.com | @romangram_com