#لرد_سوداگران_پارت_150
_هنوز ندادیمش به امیر بخدا مرداس ....هنوز دستش بهش نرسید
با دادای که زدم امین هم تو خودش مچاله شد
_فقط بگو کجاست
_زیر تخته که علی ..........
به سرعت برگشتم تو اتاق و جعبه سیاه رنگی و از زیر تخت کشیدم بیرون پارچه رو زدم کنار، چشمم خیره به اژدهای سرخ رو گاوصندوق موند
تصاویر با سرعت هر چه تمامتر از جلو چشمم رد شدن
خالکوبی استاد
مهر استاد سرخ
خالکوبی گردن افعی
لباسم و دراوردم و به خودم نگاه کردم همون خالکوبی با رنگ مشکی و اخر از همه
حکاکی رو گلوله
زانوهام خم شدن و سقوط کردم
ویدا
این دوهفته مونده به مهمونی به سرعت گذشت، رابطم هرچقدر که با مرداس صمیمی تر شده بود از وندا بجاش دورتر میشدم از نظرم خیلی غیر منطقی پافشاری میکرد که جدا بشم از مرداس
ولی نمیدونم چرا چند روزه دیگه ندیدمش حتی یزدان هم ازش خبری نداشت
به آرایشگر نگاه کردم که با دقت زیادی داشت صورتم و آرایش میکرد از صبح یه روند زیر دستشون بودم ، چقدر بهم اصرار کردن که موهام و رنگ کنم ولی یه حسی بهم اجازه نمیداد اینکار و بکنم
romangram.com | @romangram_com