#لرد_سوداگران_پارت_148
_مرداس میفهمی چی میگی این خیلی کوچیکه محتواشم منفجر میشه و از بین میره
_خب بگو من چیکار کنم وقتی نمیخام پرهام بفهمه
_مرداس، توش چیه؟
تو چشماش خیره شدم این مهره های سوخته به هیچ دردی نمیخوردن فقط الکی هوا رو الوده میکردن با نفس کشیدنشون احمقا
_اطلاعاتی در مورد گروه سرخ ،برو اون سرهنگی که امین بهت مشخصاتش و میده برام در بیار، زودتر از این آشغال دونیت میخوام برم
سریع بلند شد و رفت تو اتاق ،ذهنم درگیره محتوای گاوصندوق شد ،تمام مدارک گروه سرخ باید این تو باشه اگر نباشه به کاهدون زدم هرچند بعید میدونم چیزی سالم مونده باشه تو اون آتیش سوزی که استاد جسدش توش سوخت
امین که کنارم نشست حواسم برگشت سمتش،خیلی تو فکر بود وگرفته
_خیلی بد زدیش مرداس،دستات از فولاده؟
_استخوناش از خمیر بود من فقط ورزش دادم
_هستی بهت شک داره مرداس،میدونی که سهم میخوان وقتی اینطوری بو میبرن
_یه تیکه جلوش بنداز از هاری در بیاد
_راستش شک بهش دارم پیش علی که بودم داشت هذیون میگفت ،احتمال میدم با امیر پسرعموت باشن
فکم از فشاری که بهش وارد میکردم داشت خورد میشد، روزرکت و دراوردم، نیم نگاهی به امین کردم، نگاهش از اسلحه به چشمام برگشت با تعجب زیاد بهم خیره شد
_مرداس،اون هستی.......خودیه
از جام بلند شدم و به سمت اتاق رفتم ،در زدم و وارد شدم هستی پشت لب تاب بود ،سرش و بالا نیورد
_مرداس دارم برات در میارم یکم صبر کن
romangram.com | @romangram_com