#لرد_سوداگران_پارت_141

سوالی بهم نگاه کرد

_تو از کجا فهمیدی؟

_مهم نیست ،مهم اینه تقاصش و پس داد

جعبه رو جلوش گذاشتم تا ذهنش از اینکه با اون زن چیکار کردم منحرف بشه ،حواسش درگیر جعبه شد

_این چیه؟

_میتونی خودت ببینی چیه

با دیدن انگشتر چشماش گرد شد ،دستش تو هوا موند بهش خیره شدم ولی انگار خیلی شوکه شده بود که من براش حلقه خریدم، هرچند حق داشت از من بعید بود

_چیه چرا خشکت زده ویدا!

_این خیلی خوشگله مرداس، خیلی

_خوبه خوشت اومد مبارکت باشه

لبخند قشنگی زد ،نگاهم و ازش گرفتم به گلوله رو میز نگاه کردم ،هنوزم حکاکیش برام آشنا بود با صدای دستگیره برگشتم سمتش داشت میرفت بیرون

_ویدا من 4 روز نیستم

برنگشت سمتم نفس عمیقی کشید و جعبه ها رو سفت تر نگه داشت

_مراقب خودت باش

تلفنم و که داشت خودش و میکشت جواب دادم، همونطور به در بسته خیره موندم و جای خالی ویدا

_مرداس وسایلت و جمع کردی؟

_قرا بود بیای حرف بزنیم شب بریم

romangram.com | @romangram_com