#لرد_سوداگران_پارت_133
تو چشماش خیره شدم میخواستم ببینه تصمیم قطعیم و
_تا وقتی که برم از پیش اون حیون
سرشو به طرفین تکون داد، کمی نشست رو تخت و به گلدون خیره شد انگار که چیزی یادش افتاده باشه سریع برگشت سمتم
_راستی بهت گفتن که! قراره یه مهمونی بزرگ ترتیب بدیم مناسبتش و ول کن ولی به عنوان همسر مرداس باید بهترین باشی ، به اینا یه نگاه بنداز ،میخواییم سفارش میدیم
به حلقه ها نگاه کردم خندم گرفت چه مهمونی قراره بشه
هرچیزی که از نظرم گرونتر بود و براق تر انتخاب کردم ،پرهام چشماش گرد شده بود ولی برای من مهم نبود میخواستم با هر چیزی که میتونم آزارش بدم
_همه رو به مرداس بگم؟
_اره مگه خودش نگفته انتخاب کنم؟
_چرا ولی
_ولی نداره ،دیگه کاری ندارم
خواست بازم ازم سوال کنه ولی صدای وندا مانعش شد،به من خیره بود ولی طرف صحبتش پرهام بود
وندا: پرهام عزیزم میشه منو خواهرم و تنها بذاری
پرهام بلندشد و رفت به وندا نگاه کردم دلخور بود ازم ،حوصلشونو نداشتم حالا همشون اومدن پیش من
_ویدا چت شده؟چرا همش تو اتاقی؟
_وندا من اصلا حوصله بحث کردن ندارم
_یعنی چی این رفتارت ویدا ؟مگه مرداس و پرهام باهات چیکار کردن؟
_من با شوهر تو کاری ندارم
romangram.com | @romangram_com