#لرد_سوداگران_پارت_132


هین بلندی کشیدم و کاتالوگ از دستم افتاد

_وای چیه وندا چرا اینطوری میکنی؟

دور خودش چرخید و من تازه نگاهم به لباس سفید تنش افتاد

_نظرت چیه ویدا؟خوشگله نه؟

همون موقع پرهام هم وارد اتاق شد با حرکت سر بهم سلام کرد منم جوابش و درحد زمزمه دادم

_اره عزیزم خیلی خوشگله

ولی در نظرم اصلا هم زیبا نبود به هر چیزی میخورد الا یه لباس زیبا. کنار پرهام قرار گرفت و عاشقانه بهم نگاهی انداختن ،شایدم یه نگاه عادی بود ولی برای من.......حلقه شدن اشک تو چشمام حس کردم سرم و پایین انداختم،خودم و مشغول دیدن کاتالوگ نشون دادم .وقتی میخاستن شانس رو تقسیم کنن من کجا بودم

چشمم یه لباس شکلاتی رو گرفت که خیلی ساده دوخته شده بود،دکلته با یه آستین سمت راستش، پایین دامن ضبدر از زیر هم رد شده بود

به زن روبه روم نگاه کردم که با تمسخر بهم خیره بود ،بهش اشاره کردم بلند شد و اومد جلوم

با دیدن لباس پوزخند تمسخر امیزی رو لبش نشست همراه وندا از اتاق رفتن بیرون. ولی پرهام همچنان به من خیره بود

پرهام: ویدا حالت بهتره؟

بهش نگاه کردم از وقتی اومده بودیم اینجا متوجه شدم که تمام مدت پرهام چهره واقعیش و مخفی کرده بود،یکم ترسناک بود ولی نه به ترسناکی درون اون آدم

_نه خوب نیستم

_ویدا دوست داری باهم حرف بزنیم؟

_نه پرهام خواهش میکنم تنهام بذار

_تا کی میخوای تو این اتاق خودت و حبس کنی؟


romangram.com | @romangram_com