#لرد_سوداگران_پارت_131
با صدای آنا از جا پریدم، دستم و رو قلبم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم
_وای آنا سکته کردم
_ببخشید خانم
_چیشده حالا
_آقا زنگ زدن ،یه خانمی هم اومدن برای اماده کردن لباستون
_برای چی؟
_مثل اینکه مهمونی خاصی تو این هفته اینجا برگذار میشه
_مگه منم قراره شرکت کنم؟
_خانم من خبر ندارم از کارای آقا
منتظر شدم زنی که آنا گفته بود بیاد داخل ،دختر جوونی بود دستش چندتا کاتالوگ بود
نشست جلوم، پاهاش و روهم انداخت و با ژست مسخره ای بهم خیره شد
_هرکدوم و مورد پسندته انتخاب کن
از طرز نگاه کردنش ناراحت شدم نمیدونم چرا با حقارت بهم زل زده بود
_نمیتونی انتخاب کنی؟یا چشمات بدون کنترل تو صورت کسی خیره میمونه؟هرچند بهتم نمیخوره تاحالا تو این مهمونیا شرکت کرده باشی؟مرداس از چی تو خوشش اومده گرفتت.
پس داشت از این میسوخت که من زن مرداس شدم،چقدر جالبه که همه عاشق این بی احساس سنگن، اگر میدونستن با زنش چیکار کرده بازم حاضر بودن تحملش کنن
به کاتالوگ خیره شدم ،لباسا خیلی بنظرم بازبودن ،همینطور با دقت داشتم به کاتالوگ نگاه میکردم که صدای جیغی از جا پروندم
_ویدا
romangram.com | @romangram_com