#لرد_سوداگران_پارت_123

به گوشه دیوار نگاه کردم و ذهنم تصویری و مجسم کرد

مادرم که کنار اتاق نشسته بود و گریه میکرد لباس پاره شدش تو تنش بیشتر آزارم میداد و کبودیای بزرگی که رو بدنش نمایان میشد و الان من شدم آیینه بابام کسی که ازش متنفر بودم.

با درد سرم و چرخوندم که پرهام و دیدم با عصبانیت بهم خیره بود ،به سمتم حمله کرد،خاستم جاخالی بدم ولی سریع چرخید و زانوش و تو شکمم کوبید رو زمین افتادم

روم خم شد و یقم و گرفت ،بلند داد زد

_مگه قسم نخوردی عوضی ،چیکار کردی وحشی؟این بود غیرتت که دست رو بی گ*ن*ا*ه بلند نمیکنی؟اتاقت پر از خونه عوضی،چیکار کردی؟تو چیت کمتر از اون بابای نامردته که مادرت و کشت؟د بنال، توهم همون حیونی

خاستم بزنمش کنار ولی بلند نمیشد یقم و گرفت و محکم کوبیدتم به زمین، پشت سرم تیر کشید .تو چشماش زل زدم نفسای عصبیش تو صورتم پخش میشدن

_پرهام بلندشو

_تو دیگه چه حیونی هستی مرداس

از صدای دادش شهلا اومد بیرون از اتاق، جیغ آرومی کشید

_پرهام داری چیکار میکنی؟

از روم بلند شد و رفت تو اتاق ویدا ،بلند شدم و به شهلا خیره شدم

دستم و کشید تا انتها راهرو

_مرداس....راستش من نمیدونم چیشده...قضاوت هم نمیکنم ............حال روحی همسرت خوب نیست،خونریزی شدیدی هم داره نباید بار سنگین بلند کنه بهتره استراحت کنه، براش دارو مینویسم و یه سرم، برو بخر براش بزنم،باید خیلی بهش برسی بدن ضعیفی داره،فشارشم پایین بود

نسخه رو جلوم گرفت که پرهام گرفت و رفت، بهش خیره شدم میدونستم چقدر ازم متنفره و فقط تحملم میکنه. داخل اتاق و نگاه کردم رو تخت نشسته بود و شونهاش میلرزید

سوئیچ موتور و برداشتم از خونه زدم بیرون





romangram.com | @romangram_com