#لرد_سوداگران_پارت_120


صورتش و از این فاصله میتونستم تقریبا ببینم ولی یه حسی مثل جنون ازم میخاست همونقدر که خودم ازار دیدم اینو هم شکنجه کنم

حتی اشکای حلقه شده تو چشماشم نمیتونست آتیش جنون درونم و خاموش کنه.

نور شدید افتاب تو چشمم میخورد،خواستم بچرخم ولی درد بدی تو بدنم پیچید و تهوع بهم غلبه کرد سریع دولا شدم و بالا اوردم کنار تخت ،سرم بشدت درد میکرد و هر چقدر بالا میوردم تموم نمیشد این درد لعنتی

پارچ آب کنار تختم و برداشتم و رو سرم خالی کردم ،چشمام میسوخت به سختی بازشون کردم به دور و اطراف تختم نگاهی کردم همه چیز بهم ریخته بود خورده شیشه لکه های بزرگ خون رو زمین پرونده های پخش شده رو میز ،صدای ناله مانندی حواسم و پرت کرد

برگشتم به سمت دیگه تخت که دیدم دختری رو تخت خوابیده و خودش و مچاله کرد ،از زنجیر گردنش متوجه شدم ویداست.این اینجا چه غلطی میکرد .رو تخت من با این وضع

سریع به بطری ها نگاه کردم ،به خودم نگاه کردم ،به سختی گردنم و چرخوندم سمتش که آروم گریه میکرد

چیکار کرده بودم ،کمرش کبود شده بود و ابراز احساسات جای کبودی دست بود، من هیچوقت انقدر وحشی نبودم، چیکار کرده بودم! چطوری این اتفاق افتاده بود!

پام و رو زمین گذاشتم که درد امونم و برید، به کف پام نگاه کردم خورده شیشه ها تو پام رفته بود

آهسته به سمت سرویس میرفتم که پام رو شیشه ها نره ، به در حموم تکیه دادم و بخودم تو آیینه قدی نگاه کردم ،چشمام و بادرد بستم

این حیونی که بهم زل زده تو آیینه خودم بودم ،با این بدن زخمی.

شیر آب سرد و باز کردم و زیرش وایسادم نفسم بند رفت

دوتا دستم و مشت کردم و کوبیدم به دیوار حموم ،صدای کوبیده شدن در اتاق تو حموم اکو شد ،سرم و زیر انداختم و به آبی که با خون مخلوط شده بود و از بدنم شسته میشد نگاه کردم

ته انصافم و به یه بی گ*ن*ا*ه نشون دادم مامان. ته بی احساسی که برام به ارث گذاشتی و بهش نشون دادم بابا

چشمام و با درد بستم ........امیدوارم باعث افتخارتون شده باشم

نمیدونم چقدر زیر آب موندم ولی بدنم کرخت شده بود ،از حموم که زدم بیرون به اتاقم نگاه نکردم

تلفن رو چنگ زدم و شماره پرهام روگرفتم


romangram.com | @romangram_com