#لرد_سوداگران_پارت_117
_طبق اماری که هم اکنون به دستمون رسیده تمام خانواده سرگرد کشته شدن تو آتیش سوزی ولی خودشون ناپدید شدن و هنوز اخباری مبنی بر اینکه چطور این آتیش سوزی پیش اومده نداریم
برگشتم سمت یزدان ،رفتم سمتش دستم و بالا بردم و زدم تو صورتش
_مرداس بدبخت شدیم
_زر بزن ببینم داره چی پیش میاد
_اون حکاکی مرداس ،اون تیر مخصوص ....اون ........اون فقط تیرای دست سازی که پدر استاد سرخ میساختشون
باورم نمیشد همه چیز داشت پیچیده میشد،ولی اخه چه ربطی به مرگ خانواده محمود داشت چرا همه چیز انقدر داشت بی ربط پیش میرفت. فقط تنها کسی که احتمالا این تیرا رو داره ژالست ولی اونکه اون لحظه پیش من بود ،یعنی به دروغ گفتن استاد سپید مرده
_یزدان برو تحقیق کن ،احتمال میدم استاد سپید هنوز زنده باشه
رو به امین برگشتم که استرس زیادی داشت
_ما تو شرایط بدتر از اینم بودیم ،کاخ رو اماده کنید ،بهتون میگم که کی اعلام کنید پرهام میاد رو کار
برگشتم تو اتاقم ،تلفنم زنگ خورد . به شماره ناشناس خیره شدم
_بله
صدای تقلید شده ای اومد که نمیشد کلمات رو درست تشخیص داد
_از این به بعد منتظر اخبارای بدتری باش
_اوناییکه کشتی برای من ارزشی نداشتن
صدای قهقهه عصبیش با بوق ممتد یکی شد
گوشی رو آهسته پایین اوردم و به پنجره خیره شدم که رد لیزر روش افتاده بود،همون تیر انداز با گلوله های حکاکی شده
حس کردم شاید خطای دید باشه ،جلوتر که رفتم هیچ چیزی نبود حتی با دوربین هم نگاهی به اطراف انداختم ولی انگار خیالاتی شده بودم.
romangram.com | @romangram_com