#لرد_سوداگران_پارت_113
_بهت گفتم دنبالم نیا نمیخام ببینمت ،هیچ کوفتیم نمیخوام بخورم
چشماش و بسته بود ولی اشکاش پشت هم میریخت ،زانوهاش خم شد و نشست .هق هقش و نفسای بلندم تنها صدایی بود که به گوش میرسید
وارد اتاق شدم و در و محکم بستم به در تکیه دادم ،زیاده روی کرده بودم یا نه رو نمیدونستم ولی نمیخاستم کسی بهم گیر بده و رو اعصابم بره اگر میخاست کاری و انجام بده باید تو زمانش انجام میداد نه اینکه انقدر لفتش بده
لباسم و عوض کردم و رو تخت نشستم ذهنم درگیر مرگ افعی ،رابطه بابام و ژاله بود ولی نمیتونستم بفهمم چی این بین داره با سرعت پیش میره و من نمیفهمم.چطور میتونم اونیکه بهم شلیک کرده بود رو پیدا کنم وقتی هیچکس نمیشناستش.
یاد حکاکی روی گلوله افتادم، کتفم تیر کشید. به سختی بلند شدم و از اتاق زدم بیرون ،زمین تمییز شده بود
در یخچال و بستم به در بستش تکیه دادم ،انگار ساعتها تو یه مسابقه دو دوییده بودم.حتی دوتا مسکنی هم که خورده بودم انگار تاثیر نداشتن
_گشنته؟
اخمام رفت تو هم این دختر چیزی به اسم غرور داشت؟ سرم و بیشتر به در یخچال فشار دادم ولی درد کتفم کمتر که نمیشد هیچ به زخمهای دیگمم سرایت کرده بود
_بیا بشین، رفتم برات جیگر خریدم خیلی خون ازت رفته
جلوی خودم و میگرفتم که باز چیزی بهش نگم، رو صندلی نشستم و سرم و رو میز گذاشتم ،صدای فین فین دماغش رو اعصابم بود
_بلندشو مرداس
بهش خیره شدم چشماش پف کرده بود و رنگش پریده بود ،بدتر از همه بشقابی بود که جلوم گذاشته بود .بوی غذا معدم و منقلب کرد کنارش زدم و بلند شدم
سریع به سمتم اومد،جلوی دهنم و گرفته بودم که بالا نیارم از بوی بد غذا
_چیشدی مرداس؟از جیگر بدت میاد؟
چرا انقدر امروز بهم گیر داده چرا ولم نمیکنه به حال خودم بمیرم،رو زمین میشینم وبازوم چنگ میزنم
صدای در میاد و متقابلش حرف زدنای پرهام
_اهل خونه ،کسی نیست؟
romangram.com | @romangram_com