#لرد_سوداگران_پارت_105
_اومدم که بهم بگی داره چی میشه
نیشخند زهرداری زد و کامل به سمتم برگشت
_بشین
به حرفش عمل کردم و رو صندلی نشستم و منتظر بهش چشم دوختم
از جاش بلند شد ،ولی نه دستش رو تو هوا تکون میداد نه از عصایی استفاده میکرد به سمتم اومد ،بلند شدم قدش خیلی ازم بلندتر بود. به سر بدون مو نگاه کردم که خالکوبی سر افعی داشت و ریش سفیدش که تا شکمش میرسید
دستش و رو سینم گذاشت انگار برق بهم وصل کردن، جای گلوله ها تیر کشید .این آدم همیشه خاص رفتار میکرد
_دست چپ استاد سرخ اینجاست، میشناسیش مرداس،رقیبت بود وقتی که استاد تو رو جایگزینش دید ،خواست که ازت انتقام بگیره برای همین شاگردان زیادی رو تعلیم داد.کیان و کیوان از شاگرداشن که رو دستش بلند شدن ،بعد مرگ استادا همه چیز بهم ریختهو همه دنبال اینن که سر هم و زیر آب کنن تا بتونن جای اونا رو بگیرن ،این وسط دختر استاد سپید داره موافقین رو جمع میکنه و مخالفین رو با پول میخره اگر هم نخوان باهاش باشن. سرشون زیر آبه ، اون دو تا دختر رو میخاد چون پای چندین تن شیشه وسطه که کیان مخفیشون کرده و ژاله دنبال اوناست
ازم فاصله گرفت و دوباره رو صندلیش نشست
ذهنم درگیر بود الان بیشتر گیج شده بودم، حتی نمیدونستم باید چیکار کنم
_رفتی بالا با دیدن دوستان هر چقدر خواستی ........گرد و خاک راه بنداز
ابروهام بهم گره خورد منظورش از دیدن دوستان چی بود، ولی قهقهه مسخرش اجازه فکر کردن بهم نداد. همون راه رو برگشتم و وارد بار شدم
در بزرگ رو که باز کردم همه چشما به سمتم برگشت با اخم زیاد و سر بالا نگاهشون میکردم ،چشم چرخوندم همه رو یه دور نگاه کردم
حتی شاگردای استاد سپید هم بودن. هر کسی قسمتی رو به خودش اختصاص داده بود ولی بادیگارداشون دور صندلیای حلقه ای وایساده بودن. زنی که وسط سالن داشت آهنگ میخوند خیره بهم شد، لباس سرخش مثل تیری تو قلبم بود که منو تشنه به خون کنه.سرم بشدت ضرب میزد ،برق گیلاسای شیشه ای مثل خوار تو چشمم بودن و نمیذاشتن اعصاب و فکرم و جمع کنم ،با بلند شدن ژاله چشمم به مردی افتاد که تا الان پشت ژاله بود
اخمام بیشتر گره خورد و خیره شدم به مردی که قاتل احساسم ،مادرم و زندگیم بود
صلابت همیشگیش و نداشت ولی هنوزم همونطور نفرت انگیز بود ،دکمه کتم و باز کردم ، ژاله از حرکتم وایساد ،صدای مردی به اصطلاح پدر رو شنیدم
_نکن مرداس
دیر بود برای منی که قلبمم و سوزونده بود آتیش انتقامش ،مسلسل 2000 رو دراوردم ،زنها شروع کردن به جیغ زدن با مسلسل به سر محافظای تو سالن شکلیک میکردم ، وقتی شلیکا به سمتم شروع شد پشت ستون قایم شدم ،انداختمش رو دوشم و مگنوم رو دراوردم ،گلوله های گندش باعث میشد سریع طرف از پا در بیاد
romangram.com | @romangram_com