#لرد_سوداگران_پارت_104
یه کوچه بالاتر ماشین رو پارک کردم و به سمت خونه ویلایی بزرگ رفتم که هر طرفتش محافظای زیادی وایساده بودن ، چشمم به یه آشنا خورد به سمت در عقبی ویلا رفتم
با بی حواسی تمام داشت سیگار میکشید و قدم رو میزد ،نزدیکش شدم و به آرومی کلت رو گردنش گذاشتم ،کمی لرزید
_هیس،شرح بده
_اژدها.....
_بنال
_میدونی که افعی اینجا بزینس خاصی داره، همه هستن
_برو، امشب قرار نیست اتفاقات خوبی بیوفته
سیگارش و خاموش کرد بدون اینکه برگرده سمتم به طرف انتها کوچه دویید ،به آرومی وارد خونه شدم ،اتاقک کوچیکی تو مسیر بود ،رو سر کلت صدا خفه کن نصب کردم، به آروم در رو باز کردم دو نفر مشغول حرف زدن بودن و رو میز 4تا مانیتور بود ،تا یکیشون سرش و به سمت مانیتورا برگردوند تیری به سر مرد کناریش زدم و با مکث ثانیه ای، تیری به سر همونی که رو به مانیتور بود
وارد اتاقک شدم و رو به مانیتورا نشستم .قسمت دیسک و همه درحال ر**ق*ص بودن ولی بخاطر دیوارای صدا خفه کن، هیچ چیزی شنیده نمیشد ،به مانیتور بعدی نگاه کردم تو قسمت بار مردای زیادی بودن، و زنی وسط سالن در حال خوندن
کامی رو دیدم که در کنار دوتا زن نشسته بود و میخندید ،بیشتر از همه با دیدن ژاله تعجب کردم که تو بغل مردی نشسته بود که صورتش معلوم نبود. پس این لعنتی هم اینجا بود ،برام جای تعجب بود که چطور تو این همه جا میتونست در کسری از ثانیه باشه و به همه کاراش برسه
از جام بلند شدم میدونستم میتونم کجا افعی رو پیدا کنم ،پله هایی که به سمت زیر زمین میرفت رو پایین رفتم، میدونستم افعی هیچوقت از اتاقکش بیرون نمیاد حتی برای مهموناش ، به در بزرگ و مخمل رنگی رسیدم ،دوتا تقه با فاصله به در زدم و سکه طلایی رو از پایین در انداختم اونطرف
در باز شد به زنی که بیش از اندازه خپل بود و پشت در پناه گرفته بود، نگاهی انداختم
_افعی منتظرتونه
به سمت پیرمردی رفتم که پشت به من رو صندلی شاهانش نشسته بود ،کیسه طلا رو روی میزش گذاشتم ،سرش برگشت سمت جایی که کیسه رو انداخته بودم،به صدا حساسیت خاصی داشت
نگاهش کردم چشمای خالیش بیشتر از هر چیزی آزار دهنده بود، نفس عمیقی کشید
_مرداس ،بوی خونت و خوب میتونم تشخیص بدم
romangram.com | @romangram_com