#لمس_خوشبختی_پارت_86

-علیک سلام
از کنارم گذشت و به سمت اتاقش رفت منم مثل اردک پشت سرش راه افتادم، با تعجب به پشت سرش نگاه کرد و چند قدم برداشت ، منم به دنبالش جلوی در اتاق ایستاد و با تعجب گفت:
-می خوای بیای تو؟
-اشکالی داره؟
سر کج کرد و گفت:
-نه خوب
وارد اتاق شدم روی تخت نشستم نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:
-می خوام لباس عوض کنما
-اشکالی نداره
شونه بالا انداخت و مشغول باز کردن دکمه های لباسش شد، نگاهش می کردم که یکهو از حرکت ایستاد، صندلی میز توالتو روبروم گذاشت و روش نشست، پاش راستشو روی پای چپش گذاشت دست به سینه شد و گفت:
-بگو
با تعجب گفتم:
-چی بگم؟
-همون چیزی که می خوای بگیو الان مثلا داری زمینه سازیشو می کنی
مثل خنگا نگاهش کردم و گفتم:
-خیلی تابلو بود؟
خندشو کنترل کرد و کشیده گفت:
-خیلی
دستامو بهم گره زدم و بی مقدمه گفتم:
-می خوام برم امریکا
-چه خبره امریکا؟
-یک دوره پزشکیه می خوام برم بگذرونمش
-می تونی امشب که خوابیدی خوابشو ببینی
-بزار برم دیگه مگه بده می خوام پیشرفت کنم؟
-دختر جون داری راجب رفتن به یک قاره دیگه حرف می زنی، شمال نیست که دو قدم اونور تر باشه
-همه کاراشو کردم، داییم دعوت نامه فرستاده، بابا رفته دنبال کارام الان رضایت شما لازمه
-اهان پس همه کاراشو کردی حالا که به من احتیاجه تازه بهم می گی
-اجازه بده دیگه
-فکرشم نکن
-خواهش

romangram.com | @romangram_com