#لمس_خوشبختی_پارت_5

-مامان جان خوب نیست مهمونو جلوی در نگه داریم
با چشم به مامان اشاره کردم که حرفی نزنه و بعد رو به عمو گفتم:
- بیاین عمو جان بیاین این بالا بشینین
***
حوله را دور موهام پیچیدم و روی تخت نشستم حمام کردن بعد از 5 روز واقعا چسبید. با این که چند روز بود غذا نخوردم اما اصلا گرسنه نبودم پس چراغو خاموش کردم و روی تخت ولو شدم، دلم برای یه خواب راحت توی تخت گرمو نرمم تنگ شده بود بیچاره کسایی که خونه ندارن. اهی کشیدم باخداگاه یاد چند ساعت پیش افتادم، یاد گریه های مامان، یاد سر به زیر افتاده عمو، یاد گلایه های مامان، یاد شرمندگی های عمو و در اخر قبول کردن مامان توی اوج نارضایتی ولی همه ی اینا به بودن بابا می ارزید، این اتفاق که کوچک بود من واسه بودن بابا، واسه داشتنش، واسه سایش که بالا سرم باشه بیشتر از اینا هم از خودم می گذشتم. گوشیمو برداشتم و اهنگ ملایمی گذاشتم و چشمامو بستم...
دستمو بگیر،نزار اشتباه برم
جز در خونهات ، تو بگو کجا برم
بی قرارتم ، ای همه قرار من
تو بی کسیهام ،عشق تو تبار من
عشق اول و آخر من
سایه تو رو سر من
ای همهی باور من
ای کس و کارم آه
به تو مدیونم به نگات
به همه عاشق کشیهات
میزاره دل سر به هوات،
تا تو رو دارم آه
جای تو توی دل شکسته است
اسمت کلید همهی درهای بسته است
وقتی دلم از، زندگی سیره
یاد تو مرهم واسهی دلهای خسته است
من سرگردون رو ببین
اشکهای پنهون رو ببین
غربت مهمون رو ببین
تو پناهم باش آه
دستهای خالیمو ببین
بی پر و بالیم رو
گرفته حالیمو ببین
تکیه گاهم باش
(دستمو بگیر – حامد زمانی)

romangram.com | @romangram_com