#لمس_خوشبختی_پارت_36

-مشکلاته دیگه
شقایق با صدای جیغ جیغوش گفت:
-درسا بیا دیگه
ببخشیدی گفتم و به سمت شقایق رفتم. شقایق و شهاب جایی وسط خودشون برام باز کردن و من نشستم. شهاب دم گوشم گفت:
-بابا که ماجرارو گفت حسابی شکه شدم
-شهاب جان راجبش حرف نزنیم خوب
دست روی چشماش گذاشت و گفت:
-چشم
***
داشتیم با شهاب و شقایق توی سرو کله هم میزدیم ، صدای خنده هامون کل خونرو برداشته بود. شهاب به حرص خوردن من خندید و رو به ستاره گفت:
-دختر عمو شما بگو، مگه نه درسا زشته؟
-نه
همه به سمت صدا برگشتیم. امیرسام با اخم همیشگیش وارد پذیرایی شد و بعداز سلام احوال پرسی با بقیه روبروی ما نشست و با اخم به من نگاه کرد. بی توجه به اخمش رو به شهاب گفتم:
-شهاب خیلی بدی من کجام زشته؟
-شهاب بینیمو کشید و گفت:
-شوخی میکنم زشتوی من
با اعتراض گفتم:
-شهاب، صد بار گفتم نکن این کارو
شهاب شکلکی برام در اورد و به سمت ستاره برگشت و مشغول حرف زدن باهاش شد.
حاج خانم حرفشو با ژاله جون قطع کرد و رو به امیرسام گفت:
-ناهار خوردی مادر؟
امیرسام سری تکون داد و چیزی نگفت. شقایق اروم گفت:
-خدایی چطوری حاظر شدی با این گند دماغ عروسی کنی؟
صدای شهاب اومد که گفت:
-راست میگه این واسه منم سواله
با حرص روی پای شهاب کوبیدم و گفتم:
-تو با ستاره حرف میزنی یا به حرفای ما گوش میدی؟
-هردو
با حرص گفتم:
-شهاب دوباره دعوامون میشه ها

romangram.com | @romangram_com