#لمس_خوشبختی_پارت_19
امیرسام اخمی کرد و مچمو رها کرد، به سمت مامان که کنار ماشین ایساده بود رفتم و گفتم:
-مامان من نمیتونم باهاتون بیام. ماشینم دست شما باشه ببرید خونه
مامان که انگار فهمیده بود قضیه چیه گونمو ب*و*سید و گفت:
-باشه مادر برو تو نگران چیزی نباش
تشکری کردم و بعداز باز کردن صندوق سویچو به مامان دادم. امیرسام چمدان هامو توی صندوق ماشین خودش گذاشت و با مامان خداحافظی کرد. بعد رو به ستاره گفت:
-تو و مامان با دایی برید من درسارو میزارم خونه میام
ستاره قبول کرد و همگی سوار ماشینا شدیم.
***
-الو؟
-الو. سلام درسا خوبی؟
-سلام گلم. مرسی تو خوبی؟
-مرسی. کجایی؟
-خونم چطور؟
-می تونی حرف بزنی؟
-اره، امیرسام خونه نیست
-ایول، زود باش تعریف کن ما رفتیم چی شد؟
-هیچی، امیرسام منو جلوی در خونش پیاده کرد، کلیدو بهم داد گفت طبقه دوم. وسایلتو توی اتاقی که خالی کردم بزار بعدم رفت پیش بقیه
-وای درسا موقع عقد چه حسی داشتی؟
-باورت میشه اصلا هیچی یادم نیست؟ انگار تمام اتفاقای امروز توی یه حاله اتفاق افتاده، توی محضر اصلا متوجه هیچی نبودم. حتی یادم نمیاد سفره عقدی که توی محضر بود چه شکلی بود. راستی مهرداد چطوره؟ اومدم خونه تازه یاد اون افتادم
-می دونم چی میگی عزیزم توی شوک بودی، طبیعیه ، مهردادم خوبه دیشب پارسا باهاش حرف زد، کنار اومده
-خوبه. واااای تارا یادم رفت بگم. امیرسام مچ دستمو گرفت
-خوب بعدش؟
-همین دیگه
-همین؟
-وا این چیز کمیه؟
-خدا خودش شفات بده خواهر جان . حالا خونش چه شکلیه؟ بزرگه؟
-یه اپارتمان سه طبقست. توی هر طبقه یک واحد بیشتر نیست. واحد ما طبقه دومه، خونه فکر کنم 180 متریه. وسایلم همه نو و تمیزن اما خونه حسابی بهم ریختست کلی کار داره
-خوبه. چندتا خواب داره؟
-دوتا
-اتاقاتون جداست اره؟
romangram.com | @romangram_com