#لمس_خوشبختی_پارت_18
-دستتو بیار جلو دخترم
اروم دست راستمو جلو بردم. حاج خانم گفت:
-اون دستت
دست چپمو جلو بردم. حاج خانم حلقه ای توی انگشت حلقم کرد و گفت:
-من نهایت سلیقمو به کار بردم امید وارم خوشت بیاد
با بغض نگاهش کردم و گفتم:
-ممنونم من هیچ انتظاری از شما ندارم
حاج خانم صورتمو ب*و*سید و گفت:
-کاری به این چیزا نداشته باش دخترم
بعد به سمت امیرسام چرخید حلقه ای به دستش کرد و صورتشو ب*و*سید و عقب رفت. همگی جلو اومدن و تبریک گفتن. عمو پرویز و دایی رضا هر کدوم یک سکه تمام به من و امیر سام دادند و ستاره انگشتر زیبایی بهم هدیه داد. بچه ها برام یک دستبند گرفته بودند که تارا دستم کرد. اخر از همه مامان جلو اومد گردند بند الله به گردنم اویخت و محکم بغلم کرد و همراه با گریه گفت:
-این گردند بندو ارسلان واسه همچین روزی خریده بود اما کجاست که ببینه؟
تمام تلاشمو کردم که اشکی نریزم و با صدای لرزونی گفتم:
-مامانی جای بابا خیلی خالی بود امروز، اما بهتر که نبود طاقت دیدن غم و شرمندگی چشماشو نداشتم
شونه مامان می لرزید و این نشون دهنده ی گریه بی صداش بود. تارا بهمون نزدیک شد ، بازوی مامانو گرفت و گفت:
-مادر جون اروم باشید. بزارید برن دفتر و امضا کنن و کار تموم بشه
مامان ازم جدا شد و تند تند اشکاشو پاک کرد نفس عمیقی کشید و به سمت امیرسام رفت بی حرف گردنبندی مشابه مال من به گردنش اویخت و سر جاش برگشت. عمو اشاره کرد که بریم و دفترو امضا کنیم. امیرسام زودتر از من از جا بلند شد و به سمت میز عاقد رفت منم پشت سرش حرکت کردم کنار میز که قرار گرفتیم عاقد گفت:
-اقای داماد شما اول این تعهدنامه را امضا کنید
به خوبی منقبض شدن فک امیرسامو دیدم. پس چی؟ فکر کرده یادم میره؟ امیرسام خم شد و برگه تعهدنامه امضا کرد و بعد از اون هر دو دفتر عقدو امضا کردیم.
جلوی در محضر با بچه ها خداحافظی کردم و اونا رفتن. بعد از بچه ها عمو پرویز هم ارزوی خوشبختی کرد و رفت. با حاج خانم، ستاره و دایی رضا هم خداحافظی کردم و خواستم برم سوار ماشین بشم که امیرسام مچمو گرفت و با اخم نگاهم کرد و گفت:
-کجا؟
-مگه قرار نیست بریم پیش قاضی؟
-خوب؟
-خوب دیگه من مامانو میارم
-تو لازم نکرده بیای، می برمت خونه
-اخه می خوام ماشینمو بیارم
-لازم نکرده از خونه بابات چیزی بیاری، ماشینو میدی به مامانت میای با من می ریم
-اخه... باشه پس حداقل بزارید وسایلمو جا به جا کنم توی ماشین شما
-من جا به جا می کنم تو برو با مامانت خداحافظی کن
نگاهی به مچ دستم انداختم و گفتم:
-میشه دستمو ول کنید که برم
romangram.com | @romangram_com