#لالایی_بیداری_پارت_98
آیدین: چته وحشی؟
جیغی اما در حد متعادل صدا گفتم: دستت رو بکش عقب. به من دست نزن.
یه لرز چندش تو تنم پیچید و دوباره دستهام رو گرفتم جلوم و کورمال کورمال سعی کردم راه آزادی پیدا کنم تا خودم رو از اون اتاق ببرم بیرون. به محض اینکه حس کردم از 4چوب در خارج شدم یه چشمم رو نصفه باز کردم و وقتی مطمئن شدم سریع خودم و پرت کردم تو اتاق آیدا و در و پشت سرم بستم. تکیه دادم به در و دستم رو گذاشتم رو قلبم.
اونقدر تند می زد که حس می کردم داره از جاش در میاد.
وای خدا در عرض کمتر از 5 دقیقه چقدر آدرنالین خونم بالا رفته بود. همه اشم به خاطر این پسرهی نجس موقشنگ بود.
دستی به صورتم کشیدم که یاد گرفته شدن دستم افتادم. سریع دستم و از صورتم جدا کردم و بهش خیره شدم.
درسته که تازه از حمام در اومده بود ولی اتاقش نشون می داد که تمیز نیست. علاوه بر اون نامحرمم بود که باعث میشد حس کنم ناپاک شدم.
سعی کردم با پایین لباسم دستم و پاک کنم اما دلم آروم نمیشد باید میشستمش.
چرخیدم سمت در و تا خواستم دستگیره رو بچرخونم صدای عصبی آیدین رو شنیدم که آیدا رو صدا می کرد و بعدم اصوات نامفهومی که فکر کنم به خاطر بسته بودن در 2 تا اتاق چیزی ازش نفهمیدم.
اما جراتم نکردم در رو باز کنم و برم بیرون.
romangram.com | @romangram_com