#لالایی_بیداری_پارت_92
هر وقت به مامانم میگم ملت همه خونشون مثل گله خونه ی ما مثلِ گِله میگه ملت کن بچه دارن.
والا اینا در حال حاضر یک دونه بیشتر از ما داشتن. ولی کو؟ کثیفی کجا بود؟
مامان من یه ذره کارها رو می پیچوند. السا هم از اون یاد گرفته بود. فقط کافی بود نخواد یک کاری رو انجام بده میگفت بلد نیستم.
دقیقاً مدل مامانم.
خودش تعریف می کرد اوایل ازدواجشون به بابام گفته بود بلد نیست اتو کنه. بعد یه روز که بابام عجله داشت و لباس اتو شده هم نداشت داشت ناشیانه لباسش رو اتو می کرد. بعد مامانم که احتمال می داد ممکنه لباس رو نابود کنه رفته ازش گرفته و خودش اتو کرده. کارش که تموم شد بابام متعجب گفته: تو که بلد نبودی چه جوری اتو کردی؟
مامانمم موقور نیومده که از اول بلد بوده. و اینگونه بود که مجبور شد لباسها رو اتو کنه.
السا هم یه وقتهایی تو این زمینه ها کپی برابر اصل مامانم میشه.
رو به شهناز جون پرسیدم: شراره کجاست؟
شهناز جون در حالی که چادرش رو دور گردنش میانداخت گفت: شیفته عزیزم.
سری تکون دادم و به یه آهان بسنده کردم. مطمئنم اگه بفهمه ما اومدیم خونه ی مژگان خانم اینا خودش رو خفه میکنه. این دختر حاضر بود از کارش به خاطر فضولی بزنه.
romangram.com | @romangram_com