#لالایی_بیداری_پارت_87

حداقل آرامش میگرفتم. اونقدر این کار رو انجام داده بودم که نیازی به دستورالعمل نداشتم. تند تند مواد رو با هم قاطی کردم و تخم مرغها رو هم زدم و در عرض یه ربع مایع کیکم حاضر بود. تو قالب ریختمش و گذاشتمش تو فر.

همه ی سرگرمیم و عشقم این بود که وقتی کیک می پزم چراغ فر رو روشن کنم و بعد بیست دقیقه بشینم جلوش و به رنگ گرفتن کیک نگاه کنم.

رفتم از تو اتاق کتابم رو برداشتم و اومدم نشستم جلوی فر. تکیه دادم به کابینت و زانوهام رو بالا آوردم و خم کردم و کتاب رو گذاشتم روش و مشغول خوندن شدم.

هر وقت عصبی و بی حوصله ام کیک و شیرینی درست می کنم. بیشتر برای آرمین که دوست داره وگرنه خودم زیاد نمیخورم. السا هم همیشه غر میزنه که اینا رو درست می کنی و ماها می خوریم چاق میشیم. بابا هم قند داره و مامان به خاطر چربی خونش نمیخوره. در کل فقط و فقط به هدف آرمین درست میشه.

یه صفحه از کتاب رو خوندم و چشم دوختم به کیک داشت رنگ می گرفت، پف می کرد. عاشق این قسمتش بودم.


romangram.com | @romangram_com