#لالایی_بیداری_پارت_66
با تحکم گفتم: فرمایشی داشتین؟
دستش رو بالا برد و با یه حرکت موهای روی پیشونیش و به بالا هدایت کرد تا از جلوی چشمهاش دور بشه. چشم منم همراه دست و موهاش رفت.
برای چند ثانیه تونستم چشمهای خوش حالت و کشیده و تیره ای رو تشخیص بدم و بعد موها دوباره برگشتن به جای اولیه خودشون.
خوب حداقل مشخص شد که چپول نیست.
آیدین یه تک سرفه ای کرد که باعث شد حواسم رو جمع کنم و دوباره اخمهایی که از هم باز شده بودن رو تو هم گره کنم.
آیدین: ببخشید فکر کنم کلید خونهی ما اینجا باشه.
چشمهام باز و ابروهام بالا پرید.
با یه عصبانیت ناگهانی گفتم: یعنی چی آقا؟ مگه ما دزدیم که کلید خونه ی مردم رو داشته باشیم؟ بفرمایید آقا این وصله ها به ما نمی چسبه.
پوزخندش بیشتر شد اما سریع گفت: نخیر خانم منظورم این نبود. می خواستم بگم که مادرم اینا رفتن بیرون و من کلید ندارم الان پشت در موندم. فکر کنم شما کلید داشته باشید.
دوباره عصبی گفتم: بله چون حرفهی پدرم دزدیه ما شاه کلید داریم اجازه بدین الان خدمتتون میارم.
romangram.com | @romangram_com