#لالایی_بیداری_پارت_58

من: خوب چرا من؟ خودت برو دیگه.
طلبکارانه گفت: تنها برم؟ نخیرم باید باهام بیای زود. تا 10 دقیقه ی دیگه پایینم بیرون باش.
دوباره گوشی رو روم قطع کرد. آرزو به دلم موند که فقط برای یک بارم که شده من تماس و رو یکی قطع کنم که حداقل ببینم لذتی داره یا نه؟
گوشی رو پرت کردم رو تخت السا و رفتم که حاضر شم.

حس آرایش کردن نداشتم. اول خواستم به یه رژ زدن رضایت بدم اما وقتی رفتم جلوی آینه و برگشتم دیدم مداد و ریمل و رژگونه هم زدم.
درسته که همه اش کم بود اما خوب آرایش بود دیگه.
آماده شدنم 5 دقیقه بیشتر طول نکشید. کیفم و گوشیم رو برداشتم و از اتاق بیرون اومدم و به مامان گفتم: با شراره میرم بیرون.
با کیمیا خانم خداحافظی کردم و اومدم بیرون.
5 دقیقه که گذشت و از شراره خبری نشد به خودم لعنت فرستادم.

romangram.com | @romangram_com