#لالایی_بیداری_پارت_22
دوباره دو قدم برداشتم پژمان با لبخند اومد سمتم قبل اینکه دهن باز کنه گفتم: تو بگی دانشگاه بودی میزنمت.
خنده اش رو خورد و شونه اشو بالا انداخت و گفت: خسته نباشی.
از کنارم رد شد و رفت پشت سرم.
خیره به راهش برگشتم و رسیدم به موتوریه.
پژمان: بَه آقا آیدین تشریف نمیاوردید. می ذاشتین خونه که چیده شد میومدین.
پسر یه خنده ی کج کرد و گفت: تقصیر خودشونه می ذارن وقتی من مسافرتم اسباب کشی می کنن.
ابروهام بالا رفت. پس این پسر همون خانم جدیده بود. لبم رو به دندون گرفتم. پسره صورتش چرخید سمت من اما چشمهاش معلوم نبود نمیدیدم به من نگاه می کنه یا جای دیگه.
اما برای محکم کاری دوباره اخم کردم.
سونیا تو ب*غ*لم بد وُول می خورد.
من: سونیا چرا این جوری میکنی؟ می افتیا؟
romangram.com | @romangram_com