#لالایی_بیداری_پارت_21
من: چی شده خاله؟
سونیا: خاله این پسره کیه؟ موهاش رو دوست دارم.
برگشتم دیدم پسر موتوریه پشت سرمه. سریع رومو ازش گرفتم. این بچه فسقلی از الان بلده چی کار کنه این جور که سفت ب*غ*لم کرده بود نه برای دلتنگیش برای من بود بلکه می خواست بهتر و نزدیک تر این موتوریه رو ببینه.
یه نفسی کشیدم و خواستم برم که صدای بابا از تو آلاچیق بلند شد.
بابا: سلام علیکم آرام خانم. دانشگاه بودی؟
چشمهام گرد شد. بعد دو سال هنوزم هر وقت از بیرون میام میگه دانشگاه بودی؟
من: نه آموزشگاه بودم.
یه قدم برداشتم سمت جلو آرمین از اون ور داد زد.
آرمین: سلام خواهر گلم. دانشگاه بودی؟
اخم کردم و عُنُق گفتم: نه آموزشگاه بودم.
romangram.com | @romangram_com