#لالایی_بیداری_پارت_115

دخترا پقی زدن زیر خنده و شراره پیش دستی کرد و گفت: فقط تو نیستی که گیج زدی. هر کی میبینتش همین سوال براش پیش میاد. اخه رشته اش چندان ربطی به کارش نداره.
آیدا سری تکون داد و گفت: دقیقاً. من فکر م یکردم عربی خوندن. ولی الان.. آخه برای عربی چه مقاله ای میشه در آورد؟
بی توجه به خند ه های دخترا رو به آیدا گفتم: آدمها همیشه می تونن به اون چیزی که دوست دارن برسن. مخصوصاً تو ایران شاید با کلی تلاش بتونی به رشته ای که می خوای برسی و با عشق بخونیش اما هیچ تضمینی نیست که بتونی تو هعمون رشته کار پیدا کنی. اینجا فقط باید امیدوار باشی که بتونی یه کاری پیدا کنیف مهم نیست چی.
پوفی کردم. همیشه وقتی بحث کار و رشته ام پیش میومد ناراحت میشدم.
سعی کردم مهربون باهاش حرف بزنم. نمی خواستم یه نفر دیگه به تعداد نفراتی که فکر می کرد عنقم اضافه کنم.
من: من رشته ام ایران شناسیه عزیزم. حتی ارشدمم تو این رشته است.
چشمهاش یکم گرد شد و گفت: ایران شناسی؟ این دیگه چه رشته ایه؟
بی اختیار لبخند زدم. خیلی چالب بود که یه همچین رشته ای که مربوط به وطنمون بود و جایی که توش بدنیا اومده بودیم و بزرگ شدیم و زندگی می کردیم بریا خیلیها عجیب و مجهوله.
من: ایران شناسی یه رشته است مربوط به ایران. حالا میتونه ایران قدیم باشه یا جدید. می تونه با نقشه ی قدیم مرزهاش و تصور کنی یا با نقشه ی گربه ای الان. در هر حال هر چیزی مربوط به گذشته و حال و اعتقاد و رفتار و زبون و حتی خط مردم این کشور و مطالعه می کنی. اینکه اعتقادشون چی بوده. باورشون چی بوده. برای زندگیشون چی کار می کردن. یه چیزی تو مایه های ادغام تاریخ و باستان شناسی و چند تا رشته ی دیگه است.
سری تکون داد و متفکر گفت: بعد اونوقت کارتون چی میشه؟

romangram.com | @romangram_com